LeeKnow...
بر میگردن پشمات میریزه
ولی لینو خیلی معمولی و زیر چشی داره بهت نگاه میکنه دستت رو میکشه و بلند میشی وایمیستی مامانت سرت داد میزنه که این همه مدت کجا بودی و میزنه تو گوشت لینو عصبی میشه و تا مامانت میاد یکی دیگه بزنه تو دهنت لینو مچه دسته مامانت رو میگیره و میگه ببخشید ولی چجوری به خودتون اجازه میدین با دخترتون این رفتار رو بکنید مامانت دستش رو میکشه و عصبی میشه یکم میترسه چون لینو رو میشناخت که رئیس مافیاس یکم نگرانت شده بود همون موقع لینو دستت رو محکم میگیره و تو دلت نمیخواست مامانت و بابات راجب لینو فکره بدی کنن برای همین چیزی نگفتی به بابات اشاره میکنی که مامانتو ببره و بابات سعی میکنه ولی مامانت عصبی تر از ایناس دورت رو نگاه میکنی همه بهتون خیره شدن خجالت میکشی و خودتو میچسبونی به لینو مامانت یه نگاه به دستاتون میکنه و عصبی تر میشه و به لینو میگه تو چیکارشی که دستشو میگیری مامانت دستاتون رو جدا میکنه و تورو میکشه سمته خودش لینو میگه فعلا که من همه کارشم اگه دخترتون براتون مهم بود تا الان میومدید دنبالش ولی اون برای من خیلی مهمه چون از وقتی وارد زندگیم شد دیگه احساس تنهایی نکردم اون لحظه تو واقعن فهمیدی که لینو دوست داره برای همین کمکت میکنه تو اون لحظه یه جوری شدی سریع مامانت رو هل میدی میدویی و فقط اونجا رو ترک میکنی لینو که میبینه تو ناراحت شدی میاد دنبالت مامانت نمیتونست کاری کنه چون دخترش با رئیس مافیاس (میدونم داره خیلی مسخره میشه ولی بعضی هاتون خواستین ادامش بدم😶🙁)
ولی لینو خیلی معمولی و زیر چشی داره بهت نگاه میکنه دستت رو میکشه و بلند میشی وایمیستی مامانت سرت داد میزنه که این همه مدت کجا بودی و میزنه تو گوشت لینو عصبی میشه و تا مامانت میاد یکی دیگه بزنه تو دهنت لینو مچه دسته مامانت رو میگیره و میگه ببخشید ولی چجوری به خودتون اجازه میدین با دخترتون این رفتار رو بکنید مامانت دستش رو میکشه و عصبی میشه یکم میترسه چون لینو رو میشناخت که رئیس مافیاس یکم نگرانت شده بود همون موقع لینو دستت رو محکم میگیره و تو دلت نمیخواست مامانت و بابات راجب لینو فکره بدی کنن برای همین چیزی نگفتی به بابات اشاره میکنی که مامانتو ببره و بابات سعی میکنه ولی مامانت عصبی تر از ایناس دورت رو نگاه میکنی همه بهتون خیره شدن خجالت میکشی و خودتو میچسبونی به لینو مامانت یه نگاه به دستاتون میکنه و عصبی تر میشه و به لینو میگه تو چیکارشی که دستشو میگیری مامانت دستاتون رو جدا میکنه و تورو میکشه سمته خودش لینو میگه فعلا که من همه کارشم اگه دخترتون براتون مهم بود تا الان میومدید دنبالش ولی اون برای من خیلی مهمه چون از وقتی وارد زندگیم شد دیگه احساس تنهایی نکردم اون لحظه تو واقعن فهمیدی که لینو دوست داره برای همین کمکت میکنه تو اون لحظه یه جوری شدی سریع مامانت رو هل میدی میدویی و فقط اونجا رو ترک میکنی لینو که میبینه تو ناراحت شدی میاد دنبالت مامانت نمیتونست کاری کنه چون دخترش با رئیس مافیاس (میدونم داره خیلی مسخره میشه ولی بعضی هاتون خواستین ادامش بدم😶🙁)
- ۳.۸k
- ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط