Part 33
Part 33
پرش زمانی به فردا ساعت ۱۰ صبح
ویو ات
صبح با صدای زنگ از خواب بیدار شدم دیدم یونگی هم بیداره
ات:صبح بخیر عزیزم
یونگی:صبح تو هم بخیر عشقم
یه لبخند زدم بهش رفتم دستشویی لباسام رو عوض کردم یاد دیروز افتادم خندم گرفت
یونگ:چی شد؟واس چی میخندی؟
ات:یاد دیروز افتادم رفتم اونقدر خرید کردم فک نمیکردی همیچین زنی داشته باشی نه؟*با خنده*
یونگی خندش گرفت
یونگی:گاو
دیگه از خنده جر خوردم افتادم زمین همینطوری میخندیدم یاد قیافه کیوت یونگی افتادم بیشتر خندم گرفت
ات:وایییییی یونگی ههه*مثلا خنده*قیافت ههه خیلی ههه کیوت شده ههه بود وایییییی شیکمممممممم *با خنده؟
یونگی دید من خفه نمیشم اومد منو براید استایل بغلم کرد گذاشت رو تخت و روم خیمه زد دیگه خندم قط شد میخواست چیکار کنه؟
ات:چ.چیکار میکنی
یهو لبش رو گذاشت رو لبم و بوسیدم همراهیش کردم بعد ۵ دیقه نفسامون بند اومد از هم جدا شدیم
یونگی:لبات خیلی خوش مزه ان سَرَنگه*یعنی دوست دارم کره ایه*
ات:سَرَنگه
دوباره یه بوسه رو لبام گذاشت
یونگی:پاشو میخوایم بریم امروز شرکت اممم ات دوست داری خواهر و برادرت پیشت کار کنن با دوستاشون؟
ات:آرهههه خیلی دوست دارم اگه میشه خیلی خوبه
یونگی:اگه بچه ها اوکی بدن میان ما ۴ اتاق خالی داریم فقط اممم خوب چه شکلی بگم خوی چیزه..
ات:چیشد یونگی؟
یونگی:خو.خوب ات منشیم خ.خیلی ب.بهم می.میچسبه و نمیتونم اخراجش کنم مگر اینکه کار خیلی اشتباهی انجام بده مثل کیس اون موقع میتونم اخراج کنم
ات:چرا نمیتونی اخراج کنی؟
یونگی:چون پدرش یکی از مدل های مردمونه و به من گفت اگر نمیخوای که ات از هیونا چیزی بدونه باید دخترم پیشت کار کنه منو با مرگ مامانم تحدید کرد پس مجبور شدم
ات:باشه اشکال نداره عزیزم بریم صبحانه
یونگی با خوش حالی گفت:مرسی که درک میکن
لبخند زدم رفتیم پایین
ات و یونگی:صبح بخیر
همه :صبح بخیر
رفتیم نشستیم یهو یونگی دستش رو گذاشت رو رونم
ات:یونگی به داداشم و آبجیم گفتین؟
یونگی:نه همه ما میدونیم میخوای چی بگی البته فقط اعضا اگه دوست داری بهشون بگو
دو هوان و جونگ یی:چی!؟
ات:بچه ها اگر موافق هستین با جونگ سوک و آرنیکا داخل شرکت ما کار کنین
جونگ سوک و جونگ یی و دو هوان: شرکت چی!؟
ات:ما شرکت مدلینگ دارین آرنیکا فقط میدونه
دو هوان:آرنیکا چرا به من نگفتی؟
آرنیکا:چون بچه ها نمیخواستن به غیر از من کس دیگه ای بدونه و میخواست خودش به شما بگه
دو هوان :آها
جونگ یی:من مشکلی ندارم
دو هوان:منم
جونگ سوک:اگه سختتون نیست من بیام
ات:سخت چیه اگه تو دوس پسر خواهرم هستی دیگه
جونگ سوک:مرسی
ات:خواهش
جونگ سوک:بعد غذا میشه خصوصی حرف بزنیم!؟
جونگ یی و یونگی:خصوصی!؟
جونگ سوک:آره خصوصی
یهو یونگی برگشت سمت من با چشماش بهم گفت باهات چیکار داری منم سرم رو به معنی نه تکون دادم
بعد صبحانه جونگ سوک اومد دست من رو گرفت و برد اتاق خودم
ات:جانم چیکارم داری
جونگ سوک سرش رو آورد سمت گوشم و گفت: منو دو هوان میخوایم از جونگ یی و آرنیکا خاستگاری کنیم
ات:برگاااااممممم اوکی میخواین کمک کنم
جونگ سوک:تو و یونگی هفته دیگه آرنیکا و جونگ یی رو به این آدرسی که میفرستم واست بیارین
ات:شمارت رو ندارم
جونگ سوک:بزن .....0
ات:اوکی آدرس رو بعدا واسم بفرس
همین که در رو باز کردم دیدم یونگی دم در هست
یونگی:چیکار میکردین؟
ات:خیلی منحرفی خودت که شنیدی
یونگی:ولب یه چیزی جونگ سوک دم گوشت گفت
ات تعریف کرد
یونگی:آها اوکی ببخشید
جونگ سوک:اشکال نداره
رفتیم پایین ساعت رو نگاه کردم ۱۱:۳۰ بود
ات:بچه ها بریم خونه
همه:بریم
نامجون:وسایل ها رو جمع کردین؟
همه:آره
ات:خوب بریم جیمین میای منو تو آهنگ like crazy رو فیلم بگیریم!؟
جیمین: آهنگ خودمه مگه میشه نیام
باهم چالش گرفتیم بعد رفتیم سوار ماشینامون شدیم جیمین و هوسوک با ما اومدن من و جیمین پشت نشستیم و یونگی و هوسوک پشت یه یک ساعتی تو راه بودیم منو جیمین اون پشت همینطور یفیلم و عکس میگرفتیم آهنگ های بی تی اس رو گذاشتیم و پشت سر هم فیلم گرفتیم یونگی و هوسوکم ما رو میدیدن میخندیدن
پرش زمانی به یک ساعت بعد
ویو ات
رسیدیم خونه رفتیم بالا لباسامون رو عوض کردیم ولی حال نداشتم آرایشم رو پاک کنم پس همینطوری رفتم پایین دو هوان و آرنیکا و جونگ یی و جونگ سوک رفتن خونه خودشون همینکه رو مبل نشستیم یهو.....ادامه دارد
خمارییییی بعد چند وقتتتت
ببخشید چن پارت کم نوشتم به جاش این پارت رو زیاد نوشتم لایک و کامنت یادتون نره تا فردا بابایییی
بچه ها دباره مثل پارت های قبل از این پارت و پارت های قبلی حمایت نکردین لطفا هر کسی که حتی پیجم رو فالو نداره لایک کنه لطفا خواهش میکنم با لایک و کامنت هاتون بهم انرژی بدین
پرش زمانی به فردا ساعت ۱۰ صبح
ویو ات
صبح با صدای زنگ از خواب بیدار شدم دیدم یونگی هم بیداره
ات:صبح بخیر عزیزم
یونگی:صبح تو هم بخیر عشقم
یه لبخند زدم بهش رفتم دستشویی لباسام رو عوض کردم یاد دیروز افتادم خندم گرفت
یونگ:چی شد؟واس چی میخندی؟
ات:یاد دیروز افتادم رفتم اونقدر خرید کردم فک نمیکردی همیچین زنی داشته باشی نه؟*با خنده*
یونگی خندش گرفت
یونگی:گاو
دیگه از خنده جر خوردم افتادم زمین همینطوری میخندیدم یاد قیافه کیوت یونگی افتادم بیشتر خندم گرفت
ات:وایییییی یونگی ههه*مثلا خنده*قیافت ههه خیلی ههه کیوت شده ههه بود وایییییی شیکمممممممم *با خنده؟
یونگی دید من خفه نمیشم اومد منو براید استایل بغلم کرد گذاشت رو تخت و روم خیمه زد دیگه خندم قط شد میخواست چیکار کنه؟
ات:چ.چیکار میکنی
یهو لبش رو گذاشت رو لبم و بوسیدم همراهیش کردم بعد ۵ دیقه نفسامون بند اومد از هم جدا شدیم
یونگی:لبات خیلی خوش مزه ان سَرَنگه*یعنی دوست دارم کره ایه*
ات:سَرَنگه
دوباره یه بوسه رو لبام گذاشت
یونگی:پاشو میخوایم بریم امروز شرکت اممم ات دوست داری خواهر و برادرت پیشت کار کنن با دوستاشون؟
ات:آرهههه خیلی دوست دارم اگه میشه خیلی خوبه
یونگی:اگه بچه ها اوکی بدن میان ما ۴ اتاق خالی داریم فقط اممم خوب چه شکلی بگم خوی چیزه..
ات:چیشد یونگی؟
یونگی:خو.خوب ات منشیم خ.خیلی ب.بهم می.میچسبه و نمیتونم اخراجش کنم مگر اینکه کار خیلی اشتباهی انجام بده مثل کیس اون موقع میتونم اخراج کنم
ات:چرا نمیتونی اخراج کنی؟
یونگی:چون پدرش یکی از مدل های مردمونه و به من گفت اگر نمیخوای که ات از هیونا چیزی بدونه باید دخترم پیشت کار کنه منو با مرگ مامانم تحدید کرد پس مجبور شدم
ات:باشه اشکال نداره عزیزم بریم صبحانه
یونگی با خوش حالی گفت:مرسی که درک میکن
لبخند زدم رفتیم پایین
ات و یونگی:صبح بخیر
همه :صبح بخیر
رفتیم نشستیم یهو یونگی دستش رو گذاشت رو رونم
ات:یونگی به داداشم و آبجیم گفتین؟
یونگی:نه همه ما میدونیم میخوای چی بگی البته فقط اعضا اگه دوست داری بهشون بگو
دو هوان و جونگ یی:چی!؟
ات:بچه ها اگر موافق هستین با جونگ سوک و آرنیکا داخل شرکت ما کار کنین
جونگ سوک و جونگ یی و دو هوان: شرکت چی!؟
ات:ما شرکت مدلینگ دارین آرنیکا فقط میدونه
دو هوان:آرنیکا چرا به من نگفتی؟
آرنیکا:چون بچه ها نمیخواستن به غیر از من کس دیگه ای بدونه و میخواست خودش به شما بگه
دو هوان :آها
جونگ یی:من مشکلی ندارم
دو هوان:منم
جونگ سوک:اگه سختتون نیست من بیام
ات:سخت چیه اگه تو دوس پسر خواهرم هستی دیگه
جونگ سوک:مرسی
ات:خواهش
جونگ سوک:بعد غذا میشه خصوصی حرف بزنیم!؟
جونگ یی و یونگی:خصوصی!؟
جونگ سوک:آره خصوصی
یهو یونگی برگشت سمت من با چشماش بهم گفت باهات چیکار داری منم سرم رو به معنی نه تکون دادم
بعد صبحانه جونگ سوک اومد دست من رو گرفت و برد اتاق خودم
ات:جانم چیکارم داری
جونگ سوک سرش رو آورد سمت گوشم و گفت: منو دو هوان میخوایم از جونگ یی و آرنیکا خاستگاری کنیم
ات:برگاااااممممم اوکی میخواین کمک کنم
جونگ سوک:تو و یونگی هفته دیگه آرنیکا و جونگ یی رو به این آدرسی که میفرستم واست بیارین
ات:شمارت رو ندارم
جونگ سوک:بزن .....0
ات:اوکی آدرس رو بعدا واسم بفرس
همین که در رو باز کردم دیدم یونگی دم در هست
یونگی:چیکار میکردین؟
ات:خیلی منحرفی خودت که شنیدی
یونگی:ولب یه چیزی جونگ سوک دم گوشت گفت
ات تعریف کرد
یونگی:آها اوکی ببخشید
جونگ سوک:اشکال نداره
رفتیم پایین ساعت رو نگاه کردم ۱۱:۳۰ بود
ات:بچه ها بریم خونه
همه:بریم
نامجون:وسایل ها رو جمع کردین؟
همه:آره
ات:خوب بریم جیمین میای منو تو آهنگ like crazy رو فیلم بگیریم!؟
جیمین: آهنگ خودمه مگه میشه نیام
باهم چالش گرفتیم بعد رفتیم سوار ماشینامون شدیم جیمین و هوسوک با ما اومدن من و جیمین پشت نشستیم و یونگی و هوسوک پشت یه یک ساعتی تو راه بودیم منو جیمین اون پشت همینطور یفیلم و عکس میگرفتیم آهنگ های بی تی اس رو گذاشتیم و پشت سر هم فیلم گرفتیم یونگی و هوسوکم ما رو میدیدن میخندیدن
پرش زمانی به یک ساعت بعد
ویو ات
رسیدیم خونه رفتیم بالا لباسامون رو عوض کردیم ولی حال نداشتم آرایشم رو پاک کنم پس همینطوری رفتم پایین دو هوان و آرنیکا و جونگ یی و جونگ سوک رفتن خونه خودشون همینکه رو مبل نشستیم یهو.....ادامه دارد
خمارییییی بعد چند وقتتتت
ببخشید چن پارت کم نوشتم به جاش این پارت رو زیاد نوشتم لایک و کامنت یادتون نره تا فردا بابایییی
بچه ها دباره مثل پارت های قبل از این پارت و پارت های قبلی حمایت نکردین لطفا هر کسی که حتی پیجم رو فالو نداره لایک کنه لطفا خواهش میکنم با لایک و کامنت هاتون بهم انرژی بدین
۲۷.۵k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.