رمان شب مافیایی👽
رمان شب مافیایی👽
😈پارت دوازدهم😈
توی سالن رو صندلی نشسته بودم صورت بین دستام پنهان کرده یود و اروم گریه میکردم ......
یه ساعت گذشته بود هیچ خبری ازش نبود
دکتر از اتاق اومد بیرون سریع رفتم سمت دکتر....
_دکتر چی شد؟ حالش خوبه؟
+ اوه نگران نباشید ، طبق بررسی ما نیر به قلبش برخورد نکرده و اون شخص قصد کشتن ایشون رو نداشته ..... ما تیر رو در اوردی و زخماش و بستیم تا یک هفته دیگه اگه عوارضی نداشتن مرخص میشن...
_ مرسی دکتر خیلی خیلی ممنونم... میتونم ببینمش؟
_ بله حتما....برید داخل..
رفتم داخل اتاق با دیدن وضع نینا پاها سست شد
قدما سستمو به سمت تخت کشیدم
چان تیر انداز ماهری بود ولی چرا وقتی کل خانوادمو کشته با نینا این کارو کرد؟
نش شت کنار تخت دستش و اروم توی دستم گرفتم و با صدای لرزونی گفتم
_ نینا .... من واقعا متاسفم ، منو ببخشش واسه دروغی که بهت گفتم..... من کلی ارزو داشتم، میخواستم واست یه اهنگ عاشقانه بسازم و بخونم ، میخواستم باهات ازدواج کنم و ارزو برآورده کنم ..... لطفا چشماتو باز کن من میخوام واسه یه بارم که شده تون چشمای مشکی رنگت ببینم....
همین جوری که داشتم باهاش حرف میزدم یک دفعه انگشتش تکون خورد......
برای ادامه رمان لایک و کامنت فراموش نشه کیوتا😘
😈پارت دوازدهم😈
توی سالن رو صندلی نشسته بودم صورت بین دستام پنهان کرده یود و اروم گریه میکردم ......
یه ساعت گذشته بود هیچ خبری ازش نبود
دکتر از اتاق اومد بیرون سریع رفتم سمت دکتر....
_دکتر چی شد؟ حالش خوبه؟
+ اوه نگران نباشید ، طبق بررسی ما نیر به قلبش برخورد نکرده و اون شخص قصد کشتن ایشون رو نداشته ..... ما تیر رو در اوردی و زخماش و بستیم تا یک هفته دیگه اگه عوارضی نداشتن مرخص میشن...
_ مرسی دکتر خیلی خیلی ممنونم... میتونم ببینمش؟
_ بله حتما....برید داخل..
رفتم داخل اتاق با دیدن وضع نینا پاها سست شد
قدما سستمو به سمت تخت کشیدم
چان تیر انداز ماهری بود ولی چرا وقتی کل خانوادمو کشته با نینا این کارو کرد؟
نش شت کنار تخت دستش و اروم توی دستم گرفتم و با صدای لرزونی گفتم
_ نینا .... من واقعا متاسفم ، منو ببخشش واسه دروغی که بهت گفتم..... من کلی ارزو داشتم، میخواستم واست یه اهنگ عاشقانه بسازم و بخونم ، میخواستم باهات ازدواج کنم و ارزو برآورده کنم ..... لطفا چشماتو باز کن من میخوام واسه یه بارم که شده تون چشمای مشکی رنگت ببینم....
همین جوری که داشتم باهاش حرف میزدم یک دفعه انگشتش تکون خورد......
برای ادامه رمان لایک و کامنت فراموش نشه کیوتا😘
۶.۸k
۲۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.