bad girl p: 80
پرش زمانی وقتی رفتن مهمونی
یوهان: بچه ها سویونو ووجین کی برمیگردن دلم براشون تنگ شده(رفتن امریکا)
هانا: فک کنم 1هفته دیگه
سوجین: راستی سوهیونو چیکار کردین
سوجون: پیشه پرستارشع
مینهو: بنظرم همین فردا بریم اونجایی که یوهان گف
یوهان: راس میگه فردا هممون بیکاریم
که یکی گف کجا میرید
برگشتیم سمتش دیدم این دختر خاله رومخه سوهوعه هیچوقت ازهم خوشمون نیومد (اسمش هانوله)
اومد نشست پیشمون
سوهو: میخوایم بریم بیرون از شهر
هانول: میشه منم بیام؟
با چشم بع یوهان اشاره کردم بگه نه ولی احمق گف
یوهان: اه البته(لبخند زوری)
هانا: مرضو البته(زیرلب)
هانول: هاناجون چیزی گفتی
هانا: ارع ولی ازونجایی که اروم گفتم ینی نمیخواستم بعضیا بشنون(پوزخند)
همش داش کوکو نگا میکرد کاش میتونستم تیکه تیکش کنم عوضی حرومزاده چطور میخوام 1،2روزتحملش کنم
هانول: خب حالا فردا ساعت چند میرین منم اماده باشم
انتونی: ساعت2ادرسشم از سوهو بگیر
لیوان مشروبی که رو میز بودو برداشتم یکم ازش خوردم که چشم افتاد به یکی خیلی شبیه هوسوک بود ولی پشتش به من بود وقتی برگشت سمتم فهمیدم خودشه ولی انگار یه چیزی اذیتش میکرد
هانا: سوک یون مینهو اون هوسوک نیس
سوک یون: چرا خودشه ولی انگار حالش خوب نیس
مینهو: حتما بازم سرش درد گرفته بیا بریم پیشش
هانا: منم میام
کوک: صب کن منم باتون میام
هانا: نمیخواد بیای زود برمیگردیم
بزور کوک راضی کردم نیاد خواستم بریم پیشش که دیدم رف سمت دستشویی مام دنبالش رفتیم که دیدم یلحظه وایساد یه دستشو گذاش رو زانوهاش با اون یکی دستشم سرشو گرف همرسه تامون زود رفتیم سمتش
هانا:هوسوک خوبی؟
سوک یون: ببینم قرصاتو اووردی
مینهو: میشنوی صدامونو
هوسوک: خ خوبم فقط سرم یکم درد میکنه
هانا: ببینمت، اگه یکم چرا اینجوری قرمز شدی و حالت بدشد؟ خوبی
هوسوک: بخدا خوب شدم نگران نباشین
مینهو: ترسیدیم گفتیم چیزیت شد
سوک یون: نیازی به قرص نیس الان؟
هوسوک: نه(لبخند)
هرسه تامون باهم بغلش کردیم
هوسوک: انگار فک کردین دارم میمرم نه(خنده)
سوک یون: خفه شو
هوسوک رف یه اب به صورتش زد اومد برگشتیم هوسوک رف پیش باباس مام داشتیم میرفتیم که با چیزی که دیدم خون به مغزم نرسید از اعصبانیت قرمز شده بودم اون هانول عوضی نشسته بود جامن داش به کوک میگفتنو میخندیدن
یوهان: بچه ها سویونو ووجین کی برمیگردن دلم براشون تنگ شده(رفتن امریکا)
هانا: فک کنم 1هفته دیگه
سوجین: راستی سوهیونو چیکار کردین
سوجون: پیشه پرستارشع
مینهو: بنظرم همین فردا بریم اونجایی که یوهان گف
یوهان: راس میگه فردا هممون بیکاریم
که یکی گف کجا میرید
برگشتیم سمتش دیدم این دختر خاله رومخه سوهوعه هیچوقت ازهم خوشمون نیومد (اسمش هانوله)
اومد نشست پیشمون
سوهو: میخوایم بریم بیرون از شهر
هانول: میشه منم بیام؟
با چشم بع یوهان اشاره کردم بگه نه ولی احمق گف
یوهان: اه البته(لبخند زوری)
هانا: مرضو البته(زیرلب)
هانول: هاناجون چیزی گفتی
هانا: ارع ولی ازونجایی که اروم گفتم ینی نمیخواستم بعضیا بشنون(پوزخند)
همش داش کوکو نگا میکرد کاش میتونستم تیکه تیکش کنم عوضی حرومزاده چطور میخوام 1،2روزتحملش کنم
هانول: خب حالا فردا ساعت چند میرین منم اماده باشم
انتونی: ساعت2ادرسشم از سوهو بگیر
لیوان مشروبی که رو میز بودو برداشتم یکم ازش خوردم که چشم افتاد به یکی خیلی شبیه هوسوک بود ولی پشتش به من بود وقتی برگشت سمتم فهمیدم خودشه ولی انگار یه چیزی اذیتش میکرد
هانا: سوک یون مینهو اون هوسوک نیس
سوک یون: چرا خودشه ولی انگار حالش خوب نیس
مینهو: حتما بازم سرش درد گرفته بیا بریم پیشش
هانا: منم میام
کوک: صب کن منم باتون میام
هانا: نمیخواد بیای زود برمیگردیم
بزور کوک راضی کردم نیاد خواستم بریم پیشش که دیدم رف سمت دستشویی مام دنبالش رفتیم که دیدم یلحظه وایساد یه دستشو گذاش رو زانوهاش با اون یکی دستشم سرشو گرف همرسه تامون زود رفتیم سمتش
هانا:هوسوک خوبی؟
سوک یون: ببینم قرصاتو اووردی
مینهو: میشنوی صدامونو
هوسوک: خ خوبم فقط سرم یکم درد میکنه
هانا: ببینمت، اگه یکم چرا اینجوری قرمز شدی و حالت بدشد؟ خوبی
هوسوک: بخدا خوب شدم نگران نباشین
مینهو: ترسیدیم گفتیم چیزیت شد
سوک یون: نیازی به قرص نیس الان؟
هوسوک: نه(لبخند)
هرسه تامون باهم بغلش کردیم
هوسوک: انگار فک کردین دارم میمرم نه(خنده)
سوک یون: خفه شو
هوسوک رف یه اب به صورتش زد اومد برگشتیم هوسوک رف پیش باباس مام داشتیم میرفتیم که با چیزی که دیدم خون به مغزم نرسید از اعصبانیت قرمز شده بودم اون هانول عوضی نشسته بود جامن داش به کوک میگفتنو میخندیدن
۶.۲k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.