فیک خیانت از کوکی p1
های من جئون جونگ کوکم 25 سالمه داخل یک شرکتم کار میکنم وبا کیم ات 2 ساله که ازدواج کردیم و من اونو خیلی دوست دارم
...
های من کیم ات هستم 23 سالمه من یه بیمارستان بزرگ دارم و مدیر اونجام من 2 ساله که با جئون جونگ کوک ازدواج کردم و منم خیلی خیلی اونو دوست دارم
(بچه ها جونگ کوک رو مینویسم کوک دیگه بدونین)
کوک ویو:
امروز باید میرفتم شرکت جلسه داشتیم داشت بارون میبارید نگاه به ات کردم دیدم خیلی کیوت خوابیده بیدارش نکردم یه صبحونه خوردم حاضر شدم رفتم شرکت رفتم سر جلسه ساعت ۹ شروع شد بعدشم ساعت ۵ عصر تموم شد منم خیلی خستم شده بود و عصابمم خورد بود که یهو یاد ات افتادم زود بهش زنگ زدم
مکالمه:
ات:سلام بانی کوشولو
کوک:سلام کیوتی
ات:رفتی جلسه؟
کوک:اره عصابم خورد شده حسابی میخوام برم پرونده ها رو تکمیل کنم احتمال شب یکم دیر میام یه نودل میخرم تو هم بخور شامتو منتظر من نمون
ات:باشه چاگیا
کوک:بای
ات:بای
کوک ویو:
تصمیم گرفتم به ات دروغ بگم ساعت ۶ میرم بار واسه همین تا ساعت ۶ رفتم تو اینستا بعدشم رفتم بار تا رسیدم بار نشستم یکم.... خوردم بعدشم که کاملا مست بودم یه دختره ای با لباس باز اومد طرفم و گفت ددی بیا بریم خوش بگذرونیم منم گفتم من زن دارم اجازه ندارم ولی بعدش گفتم ولش کن از کجا میخواد بفهمه و رفتیم.....
ات ویو:
الان ساعت ۸ هست هنوز جونگ کوک نیومده اخی گناه داره همش باید پرونده ها رو پر کنه بزار برم بیرون خرید کنم براش شیر موز درست کنم که دوست داره حتما وقتی میاد خستست (نمیدونی داره چی میشه ات خانم😂😂)
رفتم بیرون همه وسایل شیر موز و بستنی خریدم و براش درست کردم گذاشتم یخچال یکمم با اسمارتیز تزیین کردم یه رامیون خوردم و منتظر جونگ کوک موندم گفتم تا بیاد یه کیدرما نیگا کنم گذاشتمو نگاه کردم تموم که شد ساعت ۱۱ و نیم بود پس کجاست نکنه بلایی سرش اومده باشه انقدر کار داره! صبر میکنم اگه نیومد میرم شرکت دنبالش
کوک ویو:
با دختره کلی حال کردیم بعدشم رفتیم خونه دختره غذا خوردیم و تلویزیون دیدیم دختره خیلی خوشگل تر از ات بود خیلی هم بهتر از اون پس ازش اسمشو شمارشو گرفتم اسمش لونا هست بعدش هم رفتیم کنار هم ل*خ*ت خوابیدیم
ات ویو:
این فیک شرط ندارن ببینید چه ادمین گلی دارین
...
های من کیم ات هستم 23 سالمه من یه بیمارستان بزرگ دارم و مدیر اونجام من 2 ساله که با جئون جونگ کوک ازدواج کردم و منم خیلی خیلی اونو دوست دارم
(بچه ها جونگ کوک رو مینویسم کوک دیگه بدونین)
کوک ویو:
امروز باید میرفتم شرکت جلسه داشتیم داشت بارون میبارید نگاه به ات کردم دیدم خیلی کیوت خوابیده بیدارش نکردم یه صبحونه خوردم حاضر شدم رفتم شرکت رفتم سر جلسه ساعت ۹ شروع شد بعدشم ساعت ۵ عصر تموم شد منم خیلی خستم شده بود و عصابمم خورد بود که یهو یاد ات افتادم زود بهش زنگ زدم
مکالمه:
ات:سلام بانی کوشولو
کوک:سلام کیوتی
ات:رفتی جلسه؟
کوک:اره عصابم خورد شده حسابی میخوام برم پرونده ها رو تکمیل کنم احتمال شب یکم دیر میام یه نودل میخرم تو هم بخور شامتو منتظر من نمون
ات:باشه چاگیا
کوک:بای
ات:بای
کوک ویو:
تصمیم گرفتم به ات دروغ بگم ساعت ۶ میرم بار واسه همین تا ساعت ۶ رفتم تو اینستا بعدشم رفتم بار تا رسیدم بار نشستم یکم.... خوردم بعدشم که کاملا مست بودم یه دختره ای با لباس باز اومد طرفم و گفت ددی بیا بریم خوش بگذرونیم منم گفتم من زن دارم اجازه ندارم ولی بعدش گفتم ولش کن از کجا میخواد بفهمه و رفتیم.....
ات ویو:
الان ساعت ۸ هست هنوز جونگ کوک نیومده اخی گناه داره همش باید پرونده ها رو پر کنه بزار برم بیرون خرید کنم براش شیر موز درست کنم که دوست داره حتما وقتی میاد خستست (نمیدونی داره چی میشه ات خانم😂😂)
رفتم بیرون همه وسایل شیر موز و بستنی خریدم و براش درست کردم گذاشتم یخچال یکمم با اسمارتیز تزیین کردم یه رامیون خوردم و منتظر جونگ کوک موندم گفتم تا بیاد یه کیدرما نیگا کنم گذاشتمو نگاه کردم تموم که شد ساعت ۱۱ و نیم بود پس کجاست نکنه بلایی سرش اومده باشه انقدر کار داره! صبر میکنم اگه نیومد میرم شرکت دنبالش
کوک ویو:
با دختره کلی حال کردیم بعدشم رفتیم خونه دختره غذا خوردیم و تلویزیون دیدیم دختره خیلی خوشگل تر از ات بود خیلی هم بهتر از اون پس ازش اسمشو شمارشو گرفتم اسمش لونا هست بعدش هم رفتیم کنار هم ل*خ*ت خوابیدیم
ات ویو:
این فیک شرط ندارن ببینید چه ادمین گلی دارین
۱۶.۴k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.