خیانت p²
ات ویو :
ساعت ۱۲ هست نیومده بلند شدم رفتم شرکت دیدم همه چراغا خاموشه رفتم سراغ نگهبانی گفتم من زن جونگ کوک هستم کی رفته
نگهبان:از کجا بفهمم ؟
ات: بفرمایید کارام
نگهبان :متاسفم که اینجوری گفتم
ات:مشکلی نیست
نگهبان :ایشون ساعت ۶ رفتن
ات ویو:
وات اونکه گفت شرکت میمونه شاید رفته خونه تهیونگ زنگ زدم بهش
ته:الو
ات:الو ته کوک اونجاست؟
ته:نه چیزی شده
ات:کوک گفت دیرتر میاد خونه که پرونده ها رو کامل کنه ولی هنوز نیومده نگهبانم میگه که ساعت ۶ رفته
ته :الان میام
ات:میام دنبالت
ته: باشه
ادمین عشقتون:خلاصه ات رفت دنبال ته و با هم رفتن دنبال کوک همه جا رو گشتن و گوشیشیم خاموش بود
صبح:
ات ویو:بلند شدم دیدم کوک کنارم خوابیده بیدارش کردم
ات:بانی بیدار شو دیگههه
کوک:سلام (سرد)
ات:کوکی دیشب کجا بودی میدونی چقدر نگرانت شدم ؟
کوک:خب که چی(سرد)
ات:همین کوک نمیخوای مثل هر روز بغلم کنی باهم غذا بخوریم و باهام سرد حرف نزنی؟
کوک:اون مال گذشته هست(سرد)
ات:تو چت شده ها مگه اذیتت کردم ؟ حتی برات شیرموز بستنی هم درست کردم که خیلی دوست داری که وقتی خستته بخوری بعد نگهبان شرکت میگه ساعت ۶ رفتی
کوک :اوکی ات بیا طلاق بگیریم
ات:چیی(گریه)
کوک: من یکی دیگه رو دوست دارم
ات : (گریه)
کوک:امروز جدا میشیم
ادمین گلتون: کوک وسایلشو جمع کرد رفت خونه لونا(عوق دختره ی چندش و....)
ات ویو:
زنگ زدم به دوستام و اومدن پیشم تا دل داریم بدن
پرش زمانی به ماه بعد :
ادمین کیوتتون: توی این مدت هیچ اتفاقی نیفتاد فقط لونا و کوک همش باهم خوب بودن اتم توی این مدت همش گریه میکرد و ناراحت بود تا اینکه....
ساعت ۱۲ هست نیومده بلند شدم رفتم شرکت دیدم همه چراغا خاموشه رفتم سراغ نگهبانی گفتم من زن جونگ کوک هستم کی رفته
نگهبان:از کجا بفهمم ؟
ات: بفرمایید کارام
نگهبان :متاسفم که اینجوری گفتم
ات:مشکلی نیست
نگهبان :ایشون ساعت ۶ رفتن
ات ویو:
وات اونکه گفت شرکت میمونه شاید رفته خونه تهیونگ زنگ زدم بهش
ته:الو
ات:الو ته کوک اونجاست؟
ته:نه چیزی شده
ات:کوک گفت دیرتر میاد خونه که پرونده ها رو کامل کنه ولی هنوز نیومده نگهبانم میگه که ساعت ۶ رفته
ته :الان میام
ات:میام دنبالت
ته: باشه
ادمین عشقتون:خلاصه ات رفت دنبال ته و با هم رفتن دنبال کوک همه جا رو گشتن و گوشیشیم خاموش بود
صبح:
ات ویو:بلند شدم دیدم کوک کنارم خوابیده بیدارش کردم
ات:بانی بیدار شو دیگههه
کوک:سلام (سرد)
ات:کوکی دیشب کجا بودی میدونی چقدر نگرانت شدم ؟
کوک:خب که چی(سرد)
ات:همین کوک نمیخوای مثل هر روز بغلم کنی باهم غذا بخوریم و باهام سرد حرف نزنی؟
کوک:اون مال گذشته هست(سرد)
ات:تو چت شده ها مگه اذیتت کردم ؟ حتی برات شیرموز بستنی هم درست کردم که خیلی دوست داری که وقتی خستته بخوری بعد نگهبان شرکت میگه ساعت ۶ رفتی
کوک :اوکی ات بیا طلاق بگیریم
ات:چیی(گریه)
کوک: من یکی دیگه رو دوست دارم
ات : (گریه)
کوک:امروز جدا میشیم
ادمین گلتون: کوک وسایلشو جمع کرد رفت خونه لونا(عوق دختره ی چندش و....)
ات ویو:
زنگ زدم به دوستام و اومدن پیشم تا دل داریم بدن
پرش زمانی به ماه بعد :
ادمین کیوتتون: توی این مدت هیچ اتفاقی نیفتاد فقط لونا و کوک همش باهم خوب بودن اتم توی این مدت همش گریه میکرد و ناراحت بود تا اینکه....
۱۰.۶k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.