فیک زندگی با بنگتن

فیک زندگی با بنگتن ۲
پارت ۴
از اینک دلشو شکوندم از خدم بدم اومد واس صبحونه ک خدش آماده کرده بود نیومد پایین منم لب نزدم ب غذا بچ ها رفتن و منم مشغول ناهار درست کردن شدم ساعت ۱۰ بود رفتم توی اتاقش
ات:شوگا
مث وقتایی ک حالش بد میشد میرفت زیر پتو ب تختش نزدیک شدم
ات:شوگا پاشو هیچی نخوردی(بغض)
با شنیدن صدای بغضی من با چشمای اشکیش از زیر پتو در اومد
شوگا: چرا بغض کردی(عصبی)
ات:بخدا نمیخاستم دلتو بشکونم غلط کردم باشه (گریه)
شوگا در حالی ک نشسته بود پتو رو زد کنار از تختش اومد پایین رو ب روم وایستاد
شوگا:هیس من چیزیم نیست
اشکاشو پاک کرد
شوگا:ببین من گریه نمیکنم تو هم گریه نکن
ات:شوگا چیکار کنم خب نامجونو انتخاب کرده این دلم (داد)
شوگا بغلم کرد
شوگا:اشکال نداره پاک کن اشکاتو
اینبار دلش شکست دستشو گرفتم بردمش پایین ب زور بهش غذا دادم
ات:حق نداری بری توی اتاقت
شوگا:خابم میاد
ات:بزا کارم تموم شه من میام هر وقت خابت رفت برمیگیردم نمیزارم گریه کنی
شوگا کمکم کرد غذا رو آماده کردم و باهاش تا توی اتاقش رفتم روی تختش نشستم تا خابش ببره چند ساعت بعد بچ ها اومدن و میزو چیدم ناهارو خوردن و رفتن استراحت کنن منم اینقد ب حرفایی ک ب شوگا زدم فکر کردم ک داشتم دیوونه میشدم چند روز ک گذشت شوگا ی شب همه امون رو برد دیسکو
دیدگاه ها (۱)

فیک زندگی با بنگتن ۲پارت آخرشوگا مارو برد پارتی خیلی حواسم ب...

پوستر فصل جدید

فیک زندگی با بنگتن ۲پارت ۳شوگا آب گرمو داد بهم شوگا:بزا رو ش...

فیک زندگی با بنگتن ۲پارت ۱مث همیشه مشغول کار خونه بودم برگشت...

نام فیک: عشق مخفیPart: 56ویو ات*م. چقد حسود شدی دختر*خندهروم...

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔پارت آخردکتر: خوشبختانه خطر رفع شده....

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط