p47
زیادی داشته بخاطر همین از حال رفت راستی داره یه کوچلو به جمعتون اضافه میشه
یونگی: اها باشه
بعد1مین
یونگی: کوچلوووووووو(داد) دارم بابا میشم یعنییییییی😃
پرستار: اقا لطفا آزوم باشید اینجا بیمارستانه
یونگی: متاسفم دست خودم نبود😃
دکتر: خب میتونید همسرتونو ببیینید
یونگی: ممنون
یونگی میره داخل
مینسو: پیشی😭
یونگی: چیشده؟ درد داری دکتر صدا کنم؟
مینسو: نه من دارم مامان میشم😭
یونگی: وایییییییییی ذوق دارمممممم
وای مرسی عشقمممم💋💋💋💋💋💋
مینسو: یااا بسه اب دهنتو مالیدی به سر صورتم😂
یونگی:.... واییییییییی
ویو ات و جیمین
جیمین: امروزدکترمیاد😃
ات: و و و واسه چی؟(استرس)
جیمین: بچه
ات: راستش...
که در زنگش خورد
جیمین: من برم درو باز کنم😊
(علامت دکتره+)
+: سلام جناب پارک
جیمین: سلام بیا تو
+: سلام خانم
ات: س س سلام
+: خب بشینید مایعنه تون کنم
ات: ب ب باشه
بعد مایعنه
+: تبریک میگم شما یه کوچلو تو راه دارین
ات: واتتتتتتتتت؟
جیمین: مگه نمیدونستی؟
+: خب من میرم با اجازتون
دکتر رفت
ات: من الکی گفتم تا اون شب از اون کارا نکنیم خسته بودم
جیمین: یعنی باید من دروغ گفتی؟
ات: ببخشی. دیگه چیکار میکردم؟ خسته بودم خب
جیمین: از تو انتظار نداشتم خب میتونستی بهم بگی که خسته ای
ات: تو هم قبول میکردی
جیمین: خب...
ات: بیا خودتم نمیدونی چی بگی پس بس کن
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
یونگی: اها باشه
بعد1مین
یونگی: کوچلوووووووو(داد) دارم بابا میشم یعنییییییی😃
پرستار: اقا لطفا آزوم باشید اینجا بیمارستانه
یونگی: متاسفم دست خودم نبود😃
دکتر: خب میتونید همسرتونو ببیینید
یونگی: ممنون
یونگی میره داخل
مینسو: پیشی😭
یونگی: چیشده؟ درد داری دکتر صدا کنم؟
مینسو: نه من دارم مامان میشم😭
یونگی: وایییییییییی ذوق دارمممممم
وای مرسی عشقمممم💋💋💋💋💋💋
مینسو: یااا بسه اب دهنتو مالیدی به سر صورتم😂
یونگی:.... واییییییییی
ویو ات و جیمین
جیمین: امروزدکترمیاد😃
ات: و و و واسه چی؟(استرس)
جیمین: بچه
ات: راستش...
که در زنگش خورد
جیمین: من برم درو باز کنم😊
(علامت دکتره+)
+: سلام جناب پارک
جیمین: سلام بیا تو
+: سلام خانم
ات: س س سلام
+: خب بشینید مایعنه تون کنم
ات: ب ب باشه
بعد مایعنه
+: تبریک میگم شما یه کوچلو تو راه دارین
ات: واتتتتتتتتت؟
جیمین: مگه نمیدونستی؟
+: خب من میرم با اجازتون
دکتر رفت
ات: من الکی گفتم تا اون شب از اون کارا نکنیم خسته بودم
جیمین: یعنی باید من دروغ گفتی؟
ات: ببخشی. دیگه چیکار میکردم؟ خسته بودم خب
جیمین: از تو انتظار نداشتم خب میتونستی بهم بگی که خسته ای
ات: تو هم قبول میکردی
جیمین: خب...
ات: بیا خودتم نمیدونی چی بگی پس بس کن
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
۱۰.۱k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.