fake kook
fake kook
part²¹
ده دقیقه بعد
جونگکوک اومد بهم اشاره کرد که برم تو اتاقش
رفتم تو اتاقش
دستم داشت میلرزید از ترس
ا/ت: یه لحظه بزار خودم بگم ببخشید بخدا نمیتونستم بهت بگم
و فک نمیکردم که میاد اینجا
کوک: ا/ت
ا/ت: ببخشید
سرمو گرفتم پایین
اومد پیشم
کوک: چرا ترسیدی
بغلم کرد
کوک: نترس ا/ت من که چیزی نگفتم فقط خواستم بگم دیگه نمیاد سمتت
ا/ت: کشتیش؟
کوک: از من این انتظار داشتی؟
ا/ت: نه
کوک: پس چی
ا/ت: هیچی ول کن
کوک: گفتمت بیای چون خواستم ببینمت
ا/ت: میشه یه چیز بگم
کوک: بگو گلم
ا/ت: خواهرم میشه فردا بیاد
کوک: تو خواهر داری؟
ا/ت: موقعی که پدر و مادرم فوت کردن خواهرمو دادم که پیش عمم زندگی کنه الان زنگ زدن گفتن میخوان برن خارج میخوان خواهرمو بیارن اینجا
کوک: چندسالشه
ا/ت: کوچولو چهار سالشه
کوک: یعنی موقعی که پدر و مادرت تصادف کردن یه سالش بود
ا/ت: اره یه سالش بود
کوک: اسمش چیه؟
ا/ت: یونا
کوک: فردا میاد اینجا
ا/ت: بله اگه لینا خانم اجازه بده اگه اجازه نداد که من باید از اینجا برم
کوک: بری فکرشم نکن
ا/ت: خب من برم بخوابم شب بخیر
کوک: شب بخیر
#کوک
part²¹
ده دقیقه بعد
جونگکوک اومد بهم اشاره کرد که برم تو اتاقش
رفتم تو اتاقش
دستم داشت میلرزید از ترس
ا/ت: یه لحظه بزار خودم بگم ببخشید بخدا نمیتونستم بهت بگم
و فک نمیکردم که میاد اینجا
کوک: ا/ت
ا/ت: ببخشید
سرمو گرفتم پایین
اومد پیشم
کوک: چرا ترسیدی
بغلم کرد
کوک: نترس ا/ت من که چیزی نگفتم فقط خواستم بگم دیگه نمیاد سمتت
ا/ت: کشتیش؟
کوک: از من این انتظار داشتی؟
ا/ت: نه
کوک: پس چی
ا/ت: هیچی ول کن
کوک: گفتمت بیای چون خواستم ببینمت
ا/ت: میشه یه چیز بگم
کوک: بگو گلم
ا/ت: خواهرم میشه فردا بیاد
کوک: تو خواهر داری؟
ا/ت: موقعی که پدر و مادرم فوت کردن خواهرمو دادم که پیش عمم زندگی کنه الان زنگ زدن گفتن میخوان برن خارج میخوان خواهرمو بیارن اینجا
کوک: چندسالشه
ا/ت: کوچولو چهار سالشه
کوک: یعنی موقعی که پدر و مادرت تصادف کردن یه سالش بود
ا/ت: اره یه سالش بود
کوک: اسمش چیه؟
ا/ت: یونا
کوک: فردا میاد اینجا
ا/ت: بله اگه لینا خانم اجازه بده اگه اجازه نداد که من باید از اینجا برم
کوک: بری فکرشم نکن
ا/ت: خب من برم بخوابم شب بخیر
کوک: شب بخیر
#کوک
۲۹.۷k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.