fake kook
fake kook
part²²
فردا
داشتم غذا درست میکردم یادم که گوشیم زنگ خورد
ا/ت: الو
عمه: سلام عزیزم
ا/ت: سلام عمه
عمه: یونا دم در اوردیم میای دنبالش
ا/ت: الان میام
رفتم دنبال یونا
لینا: کجا؟
ا/ت: یادم رفت اجازه بگیرم برای چند روز..
لینا: بیارش جونگکوک بهم گفت که میخوای خواهرتو بیاری
ا/ت: من که به جونگکوک نگفتم
لینا: فک کنم حرفای خودتو عمتو شنیده
ا/ت: اها
رفتم بیرون دنبال یونا
ا/ت: سلام اجی قشنگم
یونا: من باهات قهرم
ا/ت: چرا؟
یونا: اخه نمیای پیشم
ا/ت: وقت نمیکنم خیلی کار دارم الان رفتیم داخل سلام میکنی میری تو اتاقم بی ادبی هم نمیکنیا
یونا: باش
رفتیم داخل
لینا: سلام دختر خانم
یونا: سلام خاله
لینا: اسمت چیه عزیزم؟
یونا: اسمم یونا
کوک: سلام بر گل دختر
یونا: سلام عمو
ا/ت: اجی اون اتاق منه برو اونجا
یونا: باشه میشه من برم بخوابم
ا/ت: اره برو بخواب
یونا رفت تو اتاقم برگشتم به بقیه کارام
سلنا: هی دختر
ا/ت: بله
سلنا: برو برام قهوه بیار
ا/ت: ببخشید ولی من کارم برای لینا خانم و پسرشون
سلنا: یعنی نباید برای من کار کنی؟
ا/ت: بله ببخشید
کوک: ا/ت
ا/ت: ها بله
کوک: برو چرا اینجا وایسادی
ا/ت: ببخشید
رفتم رو گوشیم پیام داد
کوک: بریم بیرون ساعت ۵
ا/ت: نه
کوک: چرا
ا/ت: یونا چی؟
کوک: با خودمون میبریمش
ا/ت: اذیت میکنه
کوک: اون با من تو فقط اماده باش
ا/ت: باشه
ساعت ۵
رفتم تو اتاقم
ا/ت: اجی بریم بیرون
یونا: باشه بریم
ا/ت: بیا تا لباس تنت کنم بعد بریم
یونا: باشه
#فیک
#سناریو
part²²
فردا
داشتم غذا درست میکردم یادم که گوشیم زنگ خورد
ا/ت: الو
عمه: سلام عزیزم
ا/ت: سلام عمه
عمه: یونا دم در اوردیم میای دنبالش
ا/ت: الان میام
رفتم دنبال یونا
لینا: کجا؟
ا/ت: یادم رفت اجازه بگیرم برای چند روز..
لینا: بیارش جونگکوک بهم گفت که میخوای خواهرتو بیاری
ا/ت: من که به جونگکوک نگفتم
لینا: فک کنم حرفای خودتو عمتو شنیده
ا/ت: اها
رفتم بیرون دنبال یونا
ا/ت: سلام اجی قشنگم
یونا: من باهات قهرم
ا/ت: چرا؟
یونا: اخه نمیای پیشم
ا/ت: وقت نمیکنم خیلی کار دارم الان رفتیم داخل سلام میکنی میری تو اتاقم بی ادبی هم نمیکنیا
یونا: باش
رفتیم داخل
لینا: سلام دختر خانم
یونا: سلام خاله
لینا: اسمت چیه عزیزم؟
یونا: اسمم یونا
کوک: سلام بر گل دختر
یونا: سلام عمو
ا/ت: اجی اون اتاق منه برو اونجا
یونا: باشه میشه من برم بخوابم
ا/ت: اره برو بخواب
یونا رفت تو اتاقم برگشتم به بقیه کارام
سلنا: هی دختر
ا/ت: بله
سلنا: برو برام قهوه بیار
ا/ت: ببخشید ولی من کارم برای لینا خانم و پسرشون
سلنا: یعنی نباید برای من کار کنی؟
ا/ت: بله ببخشید
کوک: ا/ت
ا/ت: ها بله
کوک: برو چرا اینجا وایسادی
ا/ت: ببخشید
رفتم رو گوشیم پیام داد
کوک: بریم بیرون ساعت ۵
ا/ت: نه
کوک: چرا
ا/ت: یونا چی؟
کوک: با خودمون میبریمش
ا/ت: اذیت میکنه
کوک: اون با من تو فقط اماده باش
ا/ت: باشه
ساعت ۵
رفتم تو اتاقم
ا/ت: اجی بریم بیرون
یونا: باشه بریم
ا/ت: بیا تا لباس تنت کنم بعد بریم
یونا: باشه
#فیک
#سناریو
۴۹.۵k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.