P

P.1

در اتاق رو محکم بست و با صدای بلند گفت:

– چطور تونستی همچین کاری بکنی بدون اینکه باهام حرف بزنی؟!

جونگ‌کوک کف دستانش رو روی میز کوبید. نفساش سنگین بود، شونه‌هاش بالا و پایین می‌رفت از خشم. تو، رو به روش ایستاده بودی، با قلبی لرزون.

– کوک... من فقط نمی‌خواستم نگران شی.

– ولی من نگران شدم! وقتی خبرشو از کس دیگه شنیدم، حس کردم هیچ اهمیتی برات ندارم!

صدات لرزید.

– من فقط...

ولی صدای دادش بلندتر بود. داشت عصبی می‌رفت بالا. دلت نمی‌خواست اینطوری تموم شه.

آروم بهش نزدیک شدی. نگاهت تو نگاه عصبی و پر از اخطارش دوخته شد. یه قدم دیگه. بعد آروم، گونه‌شو بوسیدی.

اولین بوسه.

یه کم عقب کشید، گیج. ولی تو ادامه دادی. پیشونیش، نوک بینی‌ش، فکش، دوباره گونه‌ش... تند تند و بی‌وقفه، فقط می‌خواستی آروم بشه.

جونگ‌کوک یه قدم عقب رفت و داد زد:

– با بوسه نمی‌تونی هر مشکلی رو حل کنی!

تکون خوردی. انگار همون لحظه تمام تلاشت بی‌فایده شده بود. لبخندت محو شد. عقب رفتی. هیچ نگفتی. فقط برگشتی، نشستی روی مبل و سرتو با گوشی‌ت یا کتابی گرم کردی. ساکت. غمگین.

اون ایستاده بود. نفساش هنوز سنگین بود. ولی بعد چند لحظه، نگاهش رویت ثابت موند...
دیدگاه ها (۱۶)

P.2جونگ‌کوک همون‌جا وایستاده بود. انگار زمان برای چند ثانیه ...

P.3 صبح، وقتی چشمای قشنگتو باز کردی، اولش تعجب کردی. تخت خال...

p.3بعد از اون صبحونه‌ی دل‌برانه، ا.ت با لبخند ظرفا رو جمع می...

p.2نور آفتاب آروم از لای پرده‌ها توی اتاق پاشیده بود. صدای گ...

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

(بازی مرگ )پارت ۱۱۲سانگ بوم وارده آن ساختمان نیمه کاره شد و ...

پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط