چند شاتی جونگکوک
چند شاتی جونگکوک،
part 4
-هف.. خداروشکر اینجا نیست
نفس عمیقی از سر آسودگی کشید و وارد مهد کودک شد
- سلام خانم مین..
-سلام خانمکیم.. یونا عزیزم، مامان اومد دنبالت...
یونا با بدو بدو و لبخند به سمت ات دوید
-سلام دختر کوچولوی من
-شلام..(سلام)
-ممنونم خانم مین
-خواهش میکنم خانم کیم.. فقط لطفا فردا دیر نکنید
ات لبخند زد
-چشم
دست یونارو گرفت و کیف یونا رو هم ازش گرفت
به سمت ماشین برگشت..
یونا رو سوار کرد و براش کمربند بست..
کیف یونارو عقب گذاشت و سوار ماشین شد
-مامانی.
-جونم؟
-میچه بلیم بَشَنی بوخولیم؟(میشه بریم بستنی بخوریم؟)
-آره دخترمچرا نه؟
لبخند زد و ماشین رو روشن کرد
به سمت مغازه بستنی فروشی رفت..
جند مین بعد..
- یونا یه طعمی میخوری دخترم؟
-اممم... توت فرنگی
ات لبخند زد
-لطفا یه بستنی قیفیی توت فرنگی.. یه بستنی قیفی کاکائویی...
چند مین بعد..
داخل ماشین..
-مواظب باش نریزی رو لباست دختر نازم
-چشم...
part 4
-هف.. خداروشکر اینجا نیست
نفس عمیقی از سر آسودگی کشید و وارد مهد کودک شد
- سلام خانم مین..
-سلام خانمکیم.. یونا عزیزم، مامان اومد دنبالت...
یونا با بدو بدو و لبخند به سمت ات دوید
-سلام دختر کوچولوی من
-شلام..(سلام)
-ممنونم خانم مین
-خواهش میکنم خانم کیم.. فقط لطفا فردا دیر نکنید
ات لبخند زد
-چشم
دست یونارو گرفت و کیف یونا رو هم ازش گرفت
به سمت ماشین برگشت..
یونا رو سوار کرد و براش کمربند بست..
کیف یونارو عقب گذاشت و سوار ماشین شد
-مامانی.
-جونم؟
-میچه بلیم بَشَنی بوخولیم؟(میشه بریم بستنی بخوریم؟)
-آره دخترمچرا نه؟
لبخند زد و ماشین رو روشن کرد
به سمت مغازه بستنی فروشی رفت..
جند مین بعد..
- یونا یه طعمی میخوری دخترم؟
-اممم... توت فرنگی
ات لبخند زد
-لطفا یه بستنی قیفیی توت فرنگی.. یه بستنی قیفی کاکائویی...
چند مین بعد..
داخل ماشین..
-مواظب باش نریزی رو لباست دختر نازم
-چشم...
- ۱۹.۷k
- ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط