پارت ۱۲
پارت ۱۲
جیمین: خب اول من میچرخونم
افتاد به ات و هانا
~جرعت یا حقیقت
جرعت<
~ برو لپ یکی از پسرارو ببوس
اتم رفت از لج کوک لپ جیمین رو بوسید کوکم که صورتش قرمز شده بود
_من میچرخونم(حرصی)
افتاد به تهیونگ و یونگی
&جرعت یا حقیقت
یونگی: جرعت
&;اگه جرعت داری الان هانا نه نه نه ات رو ببوس
_ هیع تو اول گفتی هانا چرا عوضش کردی
&به تو چه
جیمین: منکه میدونم چخبره تهیونگی (چشمک و پوزخند منحرفانه به تهیونگ) <br>
~ قرمز شدن از خجالت
یونگی: بالاخره ات یا هانا
&ات
_ هانا
&تو دیگه چرا غیرتی میشی
جیمین: ولی از تظر منم هانا رو ببوس &چیه تو دیگه چی میگی نکنه خودتم خبریه
جیمین: حالا شاید من یکم ات رو دوست دارم.خجالت(سرش پایینه)
ات ویو
چیی درست شنیدم
جیمین گفت دوستم داره ولی خب من فقط اونو به چشمه یک برادر میبینم! نه چیز دیگه
کوک ویو
وقتی جیمین این حرفو زد دیگه خون به مغزم نرسید! عصبی شدمو به سمت جیمین حمله ور شدم یقشو گرفتم یه مشت نثارش کردم
&کوکککک
یونگی: چیکار میکنی
~چخبره داداشمو ول کن
ولی من بی اهمیت به اون فقط تو صورتش مشت میزدم
خودمم نمیدونم چه مرگمه
وقتی منو از جیمین جدا کردن به ات که از تعجب سرجاش میخکوب شده بود نگاه کردم و داد زدم
_ همتون گمشین بیرون
کوک
_گفتم برینننن
وقتی همه بچه ها رفتن بیرون کوک با چهره ای جدی و عصبی به سمت ات قدم برداشت
با هر قدم کوک ات یه قدم میرفت عقب تا سرش خورد به دیوار کوک رفت اونو دور دستاش حصار کرد
ک کوک چ چیکا
که با قرار گرفتن لبای کوک حرفش قط شد
بر خلاف همیشه خیلی با ملایمت و عاشقانه میبوسید
البته باید بگم که تو این ۳ ماه کوک اتو زیاد بوسیده بود ولی خب نه به خواسته خود ات
ات دسته خودش نبود دستشو دور گردن کوک حلقه کرد و همکاری کرد همیشه جلوش کم میاورد تحمل این ورژن ملایم از کوکو نداشت پس نتونست مقاومت کنه
کوکم که هم از حرکت خودش تعجب کرده بود هم از همراهی ات بعد از ۵ مین با صدا به بوسشون خاطمه داد و با صدایی که معلوم بود عصبانیتش فروکش کرده لب زد
_ چرا همکاری کردی؟(بممم)
چ چ چون.....
_________________________________
خب خب خب شرطا رو نرسوندید ولی به دلایلی که بع خودم مربوطه گذاشتم
ولی.....
بچه ها نظرتونه دیگه ادامه ندم؟؟ احساس میکنم دوس ندارین😕
شرط پارت بعدم ۴۰ لایک و عضو ها بع ۳۵۰ برسه
جیمین: خب اول من میچرخونم
افتاد به ات و هانا
~جرعت یا حقیقت
جرعت<
~ برو لپ یکی از پسرارو ببوس
اتم رفت از لج کوک لپ جیمین رو بوسید کوکم که صورتش قرمز شده بود
_من میچرخونم(حرصی)
افتاد به تهیونگ و یونگی
&جرعت یا حقیقت
یونگی: جرعت
&;اگه جرعت داری الان هانا نه نه نه ات رو ببوس
_ هیع تو اول گفتی هانا چرا عوضش کردی
&به تو چه
جیمین: منکه میدونم چخبره تهیونگی (چشمک و پوزخند منحرفانه به تهیونگ) <br>
~ قرمز شدن از خجالت
یونگی: بالاخره ات یا هانا
&ات
_ هانا
&تو دیگه چرا غیرتی میشی
جیمین: ولی از تظر منم هانا رو ببوس &چیه تو دیگه چی میگی نکنه خودتم خبریه
جیمین: حالا شاید من یکم ات رو دوست دارم.خجالت(سرش پایینه)
ات ویو
چیی درست شنیدم
جیمین گفت دوستم داره ولی خب من فقط اونو به چشمه یک برادر میبینم! نه چیز دیگه
کوک ویو
وقتی جیمین این حرفو زد دیگه خون به مغزم نرسید! عصبی شدمو به سمت جیمین حمله ور شدم یقشو گرفتم یه مشت نثارش کردم
&کوکککک
یونگی: چیکار میکنی
~چخبره داداشمو ول کن
ولی من بی اهمیت به اون فقط تو صورتش مشت میزدم
خودمم نمیدونم چه مرگمه
وقتی منو از جیمین جدا کردن به ات که از تعجب سرجاش میخکوب شده بود نگاه کردم و داد زدم
_ همتون گمشین بیرون
کوک
_گفتم برینننن
وقتی همه بچه ها رفتن بیرون کوک با چهره ای جدی و عصبی به سمت ات قدم برداشت
با هر قدم کوک ات یه قدم میرفت عقب تا سرش خورد به دیوار کوک رفت اونو دور دستاش حصار کرد
ک کوک چ چیکا
که با قرار گرفتن لبای کوک حرفش قط شد
بر خلاف همیشه خیلی با ملایمت و عاشقانه میبوسید
البته باید بگم که تو این ۳ ماه کوک اتو زیاد بوسیده بود ولی خب نه به خواسته خود ات
ات دسته خودش نبود دستشو دور گردن کوک حلقه کرد و همکاری کرد همیشه جلوش کم میاورد تحمل این ورژن ملایم از کوکو نداشت پس نتونست مقاومت کنه
کوکم که هم از حرکت خودش تعجب کرده بود هم از همراهی ات بعد از ۵ مین با صدا به بوسشون خاطمه داد و با صدایی که معلوم بود عصبانیتش فروکش کرده لب زد
_ چرا همکاری کردی؟(بممم)
چ چ چون.....
_________________________________
خب خب خب شرطا رو نرسوندید ولی به دلایلی که بع خودم مربوطه گذاشتم
ولی.....
بچه ها نظرتونه دیگه ادامه ندم؟؟ احساس میکنم دوس ندارین😕
شرط پارت بعدم ۴۰ لایک و عضو ها بع ۳۵۰ برسه
۲۳.۹k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.