𝐩𝐚𝐫𝐭𝟏
𝐩𝐚𝐫𝐭𝟏
نون هارو گذاشتم رو اُپن و خودم رو انداختم رو کاناپه و به سقف زرد رنگ چرکی خونه خیره شدم، زیر لب گفتم
+چقدر بدبختم؟!
-فقط تو بدبخت نیستی ساهارا
با ترس از سر جام پریدم و چراغ و روش کردم و با لیلیام روبرو شدم و داد زدم
+میخوای مرگم بدی دختر!!؟؟
یه خنده بلند کرد و گفت
-هعیییی، امان از بدبختیت
عصابم بدتر خورد شد که بدتر زد زیر خنده
با عصبانیت دوباره نشستم رو کاناپه
-مگه بهت نگفتم با چکمه نیا تو خونه؟
رفت کیفشو گذاشت رو اُپن و بعدشم رفت تو آشپزخونه
خم شد و یخچال کوچیک رو وا کرد و طبق انتظارم گفت
-ای بابااااااا، این یخچال هم که همیشه خالیه
بلند شدمو نشستم و همونطور که چکمه های پاشنه بلندمو در میووردم گفتم
+پس انتظار داشتی با یه یخچال رنگین روبرو بشی؟
-نه، ولی خب.. حداقل فدا سرت نون خریدی
یخچال و بست و سمت نون رفت و یه تکه در اوورد و خورد
-میخوام چایی درست کنم میخوری؟
و نونو همونطور که تو دهنش بود پاره کرد. گفتم
+بشرطی که کنارش شکر باشه
-نونونو، شکر تموم کردیم
+هوفففففف، خدااااااااا
-آهاااااااا با خدا گفتن چیزی درست نمیشه باید پاشی بری کار کنی
+چی؟ تو که تا همین دیروز میگفتی تا هجده سالم نشده غلط بکنم کار کنم
-آره ولی دلیل نمیشه هر شب پاشی بری پارتی و خوشگذرونی
+خب من جوونم
-عیح، انگار من پیرم
+خب میگی چیکار کنم؟
-برو کار کن!
+چی؟ مگه کار هست؟اصن ببینم، کار خودت چیشد؟ نکنه اخراج شدی؟؟؟
کتری رو گذاشت رو اجاق و گفت
-اهوم، آره.. رئیسم قلدر بازی در اوورد منم اون کاغذ سفید رو کوبیدم تو صورتش و اومدم بیرون!
+او مای گاد.. ایول داریا... حالا کجا میخوای کار کنی؟
-تو یه رستوران، یه کار پیدا کردم
+گارسون شدی؟
با کلافگی اومد سمت اُپن و چونشو گذاشت رو کف دستش
-بنظر تو میتونم زمین رو جارو کنم و بسابم و حرفه ای آشپزی کنم؟
+پس گارسون شدی
بلند و عصبی گفت
-آره!
+پس قراره جلو مردم خمشی
بلند تر داد زد
-آره!!
و بعدش خندیدم که عصبی بطری کناریشو پرت کرد سمتم و بدتر خندیدم و گفت
-عصبیم نکن دختر که همیشه مجبورم!
یه نفس عمیق کشیدم
+آاااااکی، من میرم لباس عوض کنم و دوش بگیرم
-آره بهتره بری!
- - -
نون هارو گذاشتم رو اُپن و خودم رو انداختم رو کاناپه و به سقف زرد رنگ چرکی خونه خیره شدم، زیر لب گفتم
+چقدر بدبختم؟!
-فقط تو بدبخت نیستی ساهارا
با ترس از سر جام پریدم و چراغ و روش کردم و با لیلیام روبرو شدم و داد زدم
+میخوای مرگم بدی دختر!!؟؟
یه خنده بلند کرد و گفت
-هعیییی، امان از بدبختیت
عصابم بدتر خورد شد که بدتر زد زیر خنده
با عصبانیت دوباره نشستم رو کاناپه
-مگه بهت نگفتم با چکمه نیا تو خونه؟
رفت کیفشو گذاشت رو اُپن و بعدشم رفت تو آشپزخونه
خم شد و یخچال کوچیک رو وا کرد و طبق انتظارم گفت
-ای بابااااااا، این یخچال هم که همیشه خالیه
بلند شدمو نشستم و همونطور که چکمه های پاشنه بلندمو در میووردم گفتم
+پس انتظار داشتی با یه یخچال رنگین روبرو بشی؟
-نه، ولی خب.. حداقل فدا سرت نون خریدی
یخچال و بست و سمت نون رفت و یه تکه در اوورد و خورد
-میخوام چایی درست کنم میخوری؟
و نونو همونطور که تو دهنش بود پاره کرد. گفتم
+بشرطی که کنارش شکر باشه
-نونونو، شکر تموم کردیم
+هوفففففف، خدااااااااا
-آهاااااااا با خدا گفتن چیزی درست نمیشه باید پاشی بری کار کنی
+چی؟ تو که تا همین دیروز میگفتی تا هجده سالم نشده غلط بکنم کار کنم
-آره ولی دلیل نمیشه هر شب پاشی بری پارتی و خوشگذرونی
+خب من جوونم
-عیح، انگار من پیرم
+خب میگی چیکار کنم؟
-برو کار کن!
+چی؟ مگه کار هست؟اصن ببینم، کار خودت چیشد؟ نکنه اخراج شدی؟؟؟
کتری رو گذاشت رو اجاق و گفت
-اهوم، آره.. رئیسم قلدر بازی در اوورد منم اون کاغذ سفید رو کوبیدم تو صورتش و اومدم بیرون!
+او مای گاد.. ایول داریا... حالا کجا میخوای کار کنی؟
-تو یه رستوران، یه کار پیدا کردم
+گارسون شدی؟
با کلافگی اومد سمت اُپن و چونشو گذاشت رو کف دستش
-بنظر تو میتونم زمین رو جارو کنم و بسابم و حرفه ای آشپزی کنم؟
+پس گارسون شدی
بلند و عصبی گفت
-آره!
+پس قراره جلو مردم خمشی
بلند تر داد زد
-آره!!
و بعدش خندیدم که عصبی بطری کناریشو پرت کرد سمتم و بدتر خندیدم و گفت
-عصبیم نکن دختر که همیشه مجبورم!
یه نفس عمیق کشیدم
+آاااااکی، من میرم لباس عوض کنم و دوش بگیرم
-آره بهتره بری!
- - -
۱۵.۳k
۲۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.