H̷i̷s̷ ̷e̷y̷e̷♱(P¹¹)

پارت 11

باورم نمیشه الان من برنده شدم
نفس نفس میزدم. و خشکم زده بود.
بهم یک لیوان اب دادن
ا. ت: مرسیی
وقتی نگاهم به کارن افتاد تو شک بود ما الان رسما رقابت داشتیم.
همه افراد رو بیرون کردن به جز من
ا. ت:نهههه نههه لطفا صبر کنین من باید باهاش صحبت کنم.
خدمتکار روشو به من کرد و به عنوان برنده این اجازه رو بهم داد
کارن مث جنازه ها بود
ا. ت:کارن کدوم گزینه رو انتخاب کردی؟
کارن:...
ا. ت:کارررن با توعم کدوم گزینه رو انتخاب کردی( داد)
کارن:( قطره ای اشک)
ا. ت: کااااااارن( سیلی به صورت کارن)
کارن:( سرشو بالا گرفت و با لبخند و چشمای اشکین ) خداحافظ ا. ت مراقب خودت باش:) ( بغض) دوستت دارم. ( بغل کردن ا. ت)

خشکم زده بود و انگار میخواستم خودم بمیرم.
ا. ت: نه نه نه نه نه نه( داد)
خدمتکار:خانم وقتتون به اتمام رسیده.
بزور ا. ت رو از بقل کارن در اوردن و ا. ت هنوز هم اشک میریخت.

ا. ت تسلیم شد و کارن رو ول کرد.
بعدش به سمت مبل رفت و نشست روش و گریت کرد
بقیه برنده ها هم بهش نگاه میکردن و از این مساله ناراحت بودن.
ا. ت ویو

روی مبل اشک میریختم که مردی کنارم نشست
بهش خیره شده بودم اونم همینطور.
(چشمای مرد از پشت نقاب دقیقا مث چشمای کوک تو پوستر فیکه)




#jung_kook_we_love_you
#Next_person_is_not_needed