H̷i̷s̷ ̷e̷y̷e̷♱(P¹²)
پارت 12
ا. ت : بله؟ ( بغض)
مرد : منم دوستم رو مث تو قراره از دست بدم( گفته باشم از اول تاااا فیک صدای این مرد بمه)
ا. ت:( سرشو انداخت پایین و پرسید)
ا. ت: اسمش چیه؟
مرد: کیم تهیونگ
ا. ت: متاسفم!
مرد: ... ( سرشو انداخت پایین )
از داخل جیبش دستمالی به ا. ت داد.
مرد: بگیر اشکاتو پاک کن.
ا. ت: ممنونم. ( دستمال رو گرفت)
و دوباره هم وارد اتاق شد( مرد نقاب زن)
مرد نقاب دار: از امشب تا وقتی اعلام بشه در سوییت های ما به سر میبرین.
ا. ت: تو نمیدونی چند شب باید اینجا بمونیم؟
مرد:چرا...
ا. ت : چند شبه؟
مرد : 12 شب
ا. ت: ( تعجب)
به سمت اتاق امون راهنماییمون کردن.
من اتاق ²⁰⁷ بودم.
طبقه 8ـم
وارد اتاقم شدم خیلی دکوراسیون دنجی داشت و خوش رنگ بودن
رنگ مورد علاقم... مشکی خالص
روی تختم دراز کشیدم بوی عود لیبازون میومد دوسش داشتم.
در اتاقم زده شد که دیدم یک گارسون با شام به داخل اتاقم اومد و غذام رو روی میز گذاشت.
گارسون: تا 12 دقیقه دیگه سر میز شام اصلی باشید...
ا. ت:اوکی
رفتم روی تختم نشستم و پیش غذا رو خوردم.
سوپ شیر بود، ولی خیلی سوپای مامانم خوشمزه تر بودن.
به ساعت گوشیم نگاه کردم ساعت ³ بود( نیمه شب)
بعد از 12 دقیقه به سمت سالت اصلی رفتم
هنوز همون لباسا تنم بود. ولی راحت نبودم باهاشون
چاره ای نبود نقابمو سفت کردم و روی یک از صندلی های میز 15 متری نشستم.
اون مرد دوباره رو به روم نشست
#jung_kook_we_love_you
#Next_person_is_not_needed
ا. ت : بله؟ ( بغض)
مرد : منم دوستم رو مث تو قراره از دست بدم( گفته باشم از اول تاااا فیک صدای این مرد بمه)
ا. ت:( سرشو انداخت پایین و پرسید)
ا. ت: اسمش چیه؟
مرد: کیم تهیونگ
ا. ت: متاسفم!
مرد: ... ( سرشو انداخت پایین )
از داخل جیبش دستمالی به ا. ت داد.
مرد: بگیر اشکاتو پاک کن.
ا. ت: ممنونم. ( دستمال رو گرفت)
و دوباره هم وارد اتاق شد( مرد نقاب زن)
مرد نقاب دار: از امشب تا وقتی اعلام بشه در سوییت های ما به سر میبرین.
ا. ت: تو نمیدونی چند شب باید اینجا بمونیم؟
مرد:چرا...
ا. ت : چند شبه؟
مرد : 12 شب
ا. ت: ( تعجب)
به سمت اتاق امون راهنماییمون کردن.
من اتاق ²⁰⁷ بودم.
طبقه 8ـم
وارد اتاقم شدم خیلی دکوراسیون دنجی داشت و خوش رنگ بودن
رنگ مورد علاقم... مشکی خالص
روی تختم دراز کشیدم بوی عود لیبازون میومد دوسش داشتم.
در اتاقم زده شد که دیدم یک گارسون با شام به داخل اتاقم اومد و غذام رو روی میز گذاشت.
گارسون: تا 12 دقیقه دیگه سر میز شام اصلی باشید...
ا. ت:اوکی
رفتم روی تختم نشستم و پیش غذا رو خوردم.
سوپ شیر بود، ولی خیلی سوپای مامانم خوشمزه تر بودن.
به ساعت گوشیم نگاه کردم ساعت ³ بود( نیمه شب)
بعد از 12 دقیقه به سمت سالت اصلی رفتم
هنوز همون لباسا تنم بود. ولی راحت نبودم باهاشون
چاره ای نبود نقابمو سفت کردم و روی یک از صندلی های میز 15 متری نشستم.
اون مرد دوباره رو به روم نشست
#jung_kook_we_love_you
#Next_person_is_not_needed
۱۴.۸k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.