دفترچه خاطرات💫
دفترچه خاطرات💫
part:¹
برنامه روزانه اش رو نوشت
و چسبوند به دیوار آشپزخانه
بعدش رفت تا صبحونه رو برای شوهرش آماده کنه
و بعد از اینکه آماده کرد گفت:
ا.ت:تهیون...تهیون صبحانه حاضره
بلافاصله بعد از این حرف تهیون از اتاق خوابشون با کت و شلوار اومد بیرون
تهیون:اوه عزیزم..میدونی من یکم دیرم شده تو شرکت صبحانه میخورم(مضطرب)
ا.ت:اوم باشه..تهیون احساس میکنم یکم مضطربی چیزی شده؟
تهیون:نه نه ا.ت چیزی نشده فقط امشب دیر میام برای شام منتظرم نمون
ا.ت:اوکی مواظب خودت باش(ناراحت)
تهیون:خداحافظ
ا.ت:خداحافظ
تهیون از در رفت بیرون
و دخترک رو مثل هر روز تا آخر شب تنها گذاشت
ا.ت دیگه عادتش شده بود
برای همین رفت و برنامه دومش رو خوند
امروز قرار بود اتاق خودش رو تمیز کاری کنه
اون یه اتاق داشت که تمام وسایل قدیمیش رو انداخته بود تو اون اتاق،اونجا رو تاحالا تمیز نکرده بود
یعنی از موقع ازدواجش دیگه سر به اون اتاق نزده بود یه جورایی شبیه انباری بود
وقتی در اتاق رو وا کرد
بوی دود کلِ خونه رو فرا گرفت
بخاطر بوی خاک سرفه ای کرد و رفت داخل
همه جا خاکی بود
اول جارو برقی رو اورد و کف رو جارو کشید بعد از اون هم گردگیری کرد
داشت گردگیری میکرد که چشمش به یه جعبه خورد
هنوز از اون موقع اون جعبه رو وا نکرده بود
کنجکاو شد
شیشه پاکن رو گذاشت رو میز و رفت در جعبه رو وا کرد
وقتی در جعبه رو وا کرد با دفترچه خاطراتش و چند تا عکس رو به رو شد
قاب عکس رو تو دستش گرفت
با دیدن اون لبخند تلخه زد
عکس رو گذاشت کنار و در دفترچه اش رو باز کرد
با وا کردن اون دفتر چه تمام خاطرات اومد جلو چشمش
فلش بک ۴ سال قبل
بعد از اینکه کفشش رو بست و کوله اش رو ورداشت
به سمت راه مدرسه رفت
کلی فکر ذهنش رو درگیر کرده بود
نکنه از دوباره بخاطر صورتش یا بدنش مسخره اش کنن
یا بخاطر عینکی بودنش بزننش
قبل از ورود به مدرسه
اینه اش رو از کیفش برداشت و خودش رو چک کرد
اوم مثل همیشه زشت بود
جوش های زیاد صورتش
فاصله بین دندون هاش
مژه های کمش
لب های کوچولوش
جز چشم هاش دیگه زیبایی رو صورتش نداشت
اونم بخاطر این که کنار چشمش خال داشت و چشم هاش آبی بود
اگر می خواست از اندامش بگه باز بد بود
اون خیلی چاق بود:)
همیشه توی کتاب ها مینويسن اخلاق مهمه نه چهره ولی
هیچ وقت تو دنیایه واقعی این شکلی نبود
همه بخاطر چهره ات قضاوتت میکنن
ادامه دارد....
خب نظر تون درمورد پارت اول چی بود؟
part:¹
برنامه روزانه اش رو نوشت
و چسبوند به دیوار آشپزخانه
بعدش رفت تا صبحونه رو برای شوهرش آماده کنه
و بعد از اینکه آماده کرد گفت:
ا.ت:تهیون...تهیون صبحانه حاضره
بلافاصله بعد از این حرف تهیون از اتاق خوابشون با کت و شلوار اومد بیرون
تهیون:اوه عزیزم..میدونی من یکم دیرم شده تو شرکت صبحانه میخورم(مضطرب)
ا.ت:اوم باشه..تهیون احساس میکنم یکم مضطربی چیزی شده؟
تهیون:نه نه ا.ت چیزی نشده فقط امشب دیر میام برای شام منتظرم نمون
ا.ت:اوکی مواظب خودت باش(ناراحت)
تهیون:خداحافظ
ا.ت:خداحافظ
تهیون از در رفت بیرون
و دخترک رو مثل هر روز تا آخر شب تنها گذاشت
ا.ت دیگه عادتش شده بود
برای همین رفت و برنامه دومش رو خوند
امروز قرار بود اتاق خودش رو تمیز کاری کنه
اون یه اتاق داشت که تمام وسایل قدیمیش رو انداخته بود تو اون اتاق،اونجا رو تاحالا تمیز نکرده بود
یعنی از موقع ازدواجش دیگه سر به اون اتاق نزده بود یه جورایی شبیه انباری بود
وقتی در اتاق رو وا کرد
بوی دود کلِ خونه رو فرا گرفت
بخاطر بوی خاک سرفه ای کرد و رفت داخل
همه جا خاکی بود
اول جارو برقی رو اورد و کف رو جارو کشید بعد از اون هم گردگیری کرد
داشت گردگیری میکرد که چشمش به یه جعبه خورد
هنوز از اون موقع اون جعبه رو وا نکرده بود
کنجکاو شد
شیشه پاکن رو گذاشت رو میز و رفت در جعبه رو وا کرد
وقتی در جعبه رو وا کرد با دفترچه خاطراتش و چند تا عکس رو به رو شد
قاب عکس رو تو دستش گرفت
با دیدن اون لبخند تلخه زد
عکس رو گذاشت کنار و در دفترچه اش رو باز کرد
با وا کردن اون دفتر چه تمام خاطرات اومد جلو چشمش
فلش بک ۴ سال قبل
بعد از اینکه کفشش رو بست و کوله اش رو ورداشت
به سمت راه مدرسه رفت
کلی فکر ذهنش رو درگیر کرده بود
نکنه از دوباره بخاطر صورتش یا بدنش مسخره اش کنن
یا بخاطر عینکی بودنش بزننش
قبل از ورود به مدرسه
اینه اش رو از کیفش برداشت و خودش رو چک کرد
اوم مثل همیشه زشت بود
جوش های زیاد صورتش
فاصله بین دندون هاش
مژه های کمش
لب های کوچولوش
جز چشم هاش دیگه زیبایی رو صورتش نداشت
اونم بخاطر این که کنار چشمش خال داشت و چشم هاش آبی بود
اگر می خواست از اندامش بگه باز بد بود
اون خیلی چاق بود:)
همیشه توی کتاب ها مینويسن اخلاق مهمه نه چهره ولی
هیچ وقت تو دنیایه واقعی این شکلی نبود
همه بخاطر چهره ات قضاوتت میکنن
ادامه دارد....
خب نظر تون درمورد پارت اول چی بود؟
۹.۰k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.