دفترچه خاطرات💫
دفترچه خاطرات💫
part:³
ویو جین
داشتم با بغل دستیم حرف میزدم که یهو چشمم خورد به یه دختری
واقعا جذبش شدم
میتونست با این صورت جایزه ببره
البته نه از خوشگلی!
از زشتی🗿
آخه یه آدم چجوری میتونه اینجوری باشه
افتضاح بود،بغل دستیم هم رنگ نگاهم رو گرفت
البته اون نتونست تحمل کنه
محکم زد زیر خنده،منم از خنده اش و چهره دختره خندم گرفت
هر دو مون داشتیم از خنده میمردیم😂
ولی خب به هر حال کیس خوبیه برای اذیت کردن
مظلومه و نمیتونه حق خودش رو بگیره درست مثل یه بچه!
جین با این فکر نیشخندی زد
زنگ تفریح
جک=بغل دستی جین
ویو جین
میخواستم برم دختره رو اذیت کنم
اسمش چی بود....ا.د؟ا.ن؟اهاااااا ا.ت بود
بطری آب رو ورداشت،داشتم دنبالش میکردم
که یهو.....
جک:جیننن بیا جرعت حقیقت بازی کنیم!
جین:آهههههه جک آخه....
خیلی وقت بود جرعت حقیقت بازی نکردیم
پس برای همین دختره رو ول کردم😐
جک:چیه نمیای؟
جین:اومدم بابا!
دیدم چند تا از بچه های پارسال هم نشستن رو زمین
و دارن بازی میکنن
منم نشستم باهاشون بازی کردم👍🏻
۱۰ دقیقه بعد
جک:بچه ها بدویید الان زنگ میخوره
جین:اوکی
یکبار دیگه بطری رو چرخوندن که به جین و جک رسید
جک:(خنده های شیطانی)
جین:درد بپرس
جک:جرعت یا حقیقت؟
جین:من شجاعم پسسسس...جرعت!
جک:مطمئنی؟ سخت میگم ها
جین:کاملا مطمئنم
جک:خب با اون دختر زشته تو کلاس به مدت ۱ سال رل بزن!
جین:چیییییییییییییییییییی؟
جک:همین که گفتم
جین:غلط کردی من این کار رو نمیکنم
جک:جرعت و حقیقته دیگه..اگر نکنی میرم به بابات میگم بعضی شب ها میپیچوندی میرفتی بار ها
جین:اوفففففف باشه
صدای زنگ به صدا در اومد و بچه ها رفتن بالا
ادامه دارد....
کیوتام نظرتون درمورد این پارت چی بود؟
part:³
ویو جین
داشتم با بغل دستیم حرف میزدم که یهو چشمم خورد به یه دختری
واقعا جذبش شدم
میتونست با این صورت جایزه ببره
البته نه از خوشگلی!
از زشتی🗿
آخه یه آدم چجوری میتونه اینجوری باشه
افتضاح بود،بغل دستیم هم رنگ نگاهم رو گرفت
البته اون نتونست تحمل کنه
محکم زد زیر خنده،منم از خنده اش و چهره دختره خندم گرفت
هر دو مون داشتیم از خنده میمردیم😂
ولی خب به هر حال کیس خوبیه برای اذیت کردن
مظلومه و نمیتونه حق خودش رو بگیره درست مثل یه بچه!
جین با این فکر نیشخندی زد
زنگ تفریح
جک=بغل دستی جین
ویو جین
میخواستم برم دختره رو اذیت کنم
اسمش چی بود....ا.د؟ا.ن؟اهاااااا ا.ت بود
بطری آب رو ورداشت،داشتم دنبالش میکردم
که یهو.....
جک:جیننن بیا جرعت حقیقت بازی کنیم!
جین:آهههههه جک آخه....
خیلی وقت بود جرعت حقیقت بازی نکردیم
پس برای همین دختره رو ول کردم😐
جک:چیه نمیای؟
جین:اومدم بابا!
دیدم چند تا از بچه های پارسال هم نشستن رو زمین
و دارن بازی میکنن
منم نشستم باهاشون بازی کردم👍🏻
۱۰ دقیقه بعد
جک:بچه ها بدویید الان زنگ میخوره
جین:اوکی
یکبار دیگه بطری رو چرخوندن که به جین و جک رسید
جک:(خنده های شیطانی)
جین:درد بپرس
جک:جرعت یا حقیقت؟
جین:من شجاعم پسسسس...جرعت!
جک:مطمئنی؟ سخت میگم ها
جین:کاملا مطمئنم
جک:خب با اون دختر زشته تو کلاس به مدت ۱ سال رل بزن!
جین:چیییییییییییییییییییی؟
جک:همین که گفتم
جین:غلط کردی من این کار رو نمیکنم
جک:جرعت و حقیقته دیگه..اگر نکنی میرم به بابات میگم بعضی شب ها میپیچوندی میرفتی بار ها
جین:اوفففففف باشه
صدای زنگ به صدا در اومد و بچه ها رفتن بالا
ادامه دارد....
کیوتام نظرتون درمورد این پارت چی بود؟
۴.۸k
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.