فرشتگان مرگ part:25
Part:25
تهیونگ. از رعدوبرق میترسی؟
اکوما آروم سرشو تکون داد
تهیونگ. اوخیی الهی
اکوما. عوضی *زیر لب
تهیونگ. شنیدمااا
اکوما. گفتم که بشنویی
تهیونگ. چونشو گرفتم و به عقب هدایتش کردم
اکوما. داری..چیکار میکنی..ولم کن
"ویو راوی"
اکوما از تهیونگ ترسیده بود خواست هلش بده که به تخت گیر کرد و تعادلشو از دست داد
نزدیک بود بیوفته که پسرک دستشو دوره کمرش حلقه کرد و لباشو روی لبای دخترک گذاشت و نرم میبوسید
دخترک همین جوری که یقه ی پسرک رو گرفته بود ناخداگاه چشماشو بست و خودشو به دست پسرک سپرد
تهیونگ با کم آوردن نفس ازش جدا شد و گفت
تو مال منی یادت باشه...
اکوما با سر حرفشو تایید کرد
تهیونگ. و از امشب تو دوس دخترمی...
اکوما. باشه...چییی؟*آروم
تهیونگ. همین که گفتم اول بهم بگو چرا هرشب کابوس میبینی و گریه میکنی؟...
اکوما روبه عقب هلش داد و گفت ارباب چیزی مهمی نیست الان که فکر میکنم دیگه...*رعدوبرق میزنه
"ویو راوی"
دخترک جیغ فرا بنفشی کشید و پرید توی بغل پسرک
بغل پسر به دخترک حس امنیت میداد با اینکه خود پسرک براش یه خطر بود
پسرک موهای دخترو نوازش کرد
ته. هیش آروم
اکوما. اون اون هق لوکاسو هق کشت*گریه
ته. هیشش لوکاس کیه؟
اکوما. ب..برادر هق ناتنیم
ته. چرا کشتش؟
اکوما. اون فقط *بدنش شروع میکنه به لرزیدن و نفس تنگی میگیره*
می..میخواست..از من..دفاع کنه
ته. قول میدم تااخر عمرم نزارم کسی اذیتت کنه
اکوما. اما..اما..خ..خودت..هرروز..اینکارو..میکنی
تهیونگ. متاسفم باشه؟بیا بخوابیم
اینترنت نداشتم😬😬
تهیونگ#جونگکوک#جیمین#یونگی#نامجون #جین#جیهوپ#bts#نفر_بعدی_در_کار_نیست
تهیونگ. از رعدوبرق میترسی؟
اکوما آروم سرشو تکون داد
تهیونگ. اوخیی الهی
اکوما. عوضی *زیر لب
تهیونگ. شنیدمااا
اکوما. گفتم که بشنویی
تهیونگ. چونشو گرفتم و به عقب هدایتش کردم
اکوما. داری..چیکار میکنی..ولم کن
"ویو راوی"
اکوما از تهیونگ ترسیده بود خواست هلش بده که به تخت گیر کرد و تعادلشو از دست داد
نزدیک بود بیوفته که پسرک دستشو دوره کمرش حلقه کرد و لباشو روی لبای دخترک گذاشت و نرم میبوسید
دخترک همین جوری که یقه ی پسرک رو گرفته بود ناخداگاه چشماشو بست و خودشو به دست پسرک سپرد
تهیونگ با کم آوردن نفس ازش جدا شد و گفت
تو مال منی یادت باشه...
اکوما با سر حرفشو تایید کرد
تهیونگ. و از امشب تو دوس دخترمی...
اکوما. باشه...چییی؟*آروم
تهیونگ. همین که گفتم اول بهم بگو چرا هرشب کابوس میبینی و گریه میکنی؟...
اکوما روبه عقب هلش داد و گفت ارباب چیزی مهمی نیست الان که فکر میکنم دیگه...*رعدوبرق میزنه
"ویو راوی"
دخترک جیغ فرا بنفشی کشید و پرید توی بغل پسرک
بغل پسر به دخترک حس امنیت میداد با اینکه خود پسرک براش یه خطر بود
پسرک موهای دخترو نوازش کرد
ته. هیش آروم
اکوما. اون اون هق لوکاسو هق کشت*گریه
ته. هیشش لوکاس کیه؟
اکوما. ب..برادر هق ناتنیم
ته. چرا کشتش؟
اکوما. اون فقط *بدنش شروع میکنه به لرزیدن و نفس تنگی میگیره*
می..میخواست..از من..دفاع کنه
ته. قول میدم تااخر عمرم نزارم کسی اذیتت کنه
اکوما. اما..اما..خ..خودت..هرروز..اینکارو..میکنی
تهیونگ. متاسفم باشه؟بیا بخوابیم
اینترنت نداشتم😬😬
تهیونگ#جونگکوک#جیمین#یونگی#نامجون #جین#جیهوپ#bts#نفر_بعدی_در_کار_نیست
۷.۲k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.