part (9) 🫂🖇🩺💊
part (9) 🫂🖇🩺💊
بورا:این چش بود؟؟
سوبین:نمیدونم
...
بورا:ولش کن بیا غذامونو بخوریم
سوبین:اوهوم
غذاشونو خوردن و هر کدوم رفتن سر کار خودشون..
کوک هم رفت پیش بقیه خیلی عصبی بود
ته:کوک؟؟کوک؟؟
کوک:ب..بله؟؟
ته:هواست کجاست پسر ی ساعته دارم صدات میکنم
کوک:خوب که چی میخواستی صدا نکنی
ته:حالا چیشده مگه .. خواستم بگم داریم میریم تمرینمونو کردیم بلند شو
کوک:شما برین من خودم میام
جیمین:نمیشه که بلند شو بریم
کوک:میگم نمیام شما برین*داد*
جین:تو چت شده امروز؟؟
کوک:هیچیم نیست فق تنهام بزارین
نامی:ولش کنین بریم گفت خودش میاد
پسرا رفتن کوک مونده بود ببینه سوبین چی میخواد به بورا بگه
بعد از ظهر بالا پشتبوم شرکت:/
بورا:خب سوبین با من کاری داشتی؟؟
سوبین:عاره
بورا:خوب چی بگو ببینم؟؟
سوبین:راستش میخواد با هم دوستای صمیمی بشیم
بورا:همین؟؟
سوبین:عاره مگه چیه؟
بورا:*خنده* هیچی فقط میتونستی ظهر هم اینو بگی
سوبین:اخه الان فرق داره
بورا:چه فرقی؟؟
سوبین از توی جیبش ی دستبند دراورد و به بورا داد:
بخاطر این
بورا:ی دستبند؟؟
سوبین:عاره اینو توی گروهمون همه داریم از این دستبندا
بورا:چ خوب حتما خیلی خوش شانس بودم که این دستبند اونم از طرف تو نسیبم شد
سوبین:*خنده*خجالتم نده
بورا:امشب بچه های گروهتون تمرین دارن؟؟
سوبین:نه باید روی البوم جدیدمون کار کنیم
بورا:خب اینجوریه که من برم اگه تمرین داشتین میموندم
سوبین:عاره برو من اینجام فعلا
بورا رفت .. کوک توی این ندت داشت به حرفای اون دوتا گوش میداد
وقتی بورا میخواست خارج بشه که کوک و دید
بورا:تو اینجا چیکار میکنی؟؟
کوک دست بورا رو محکم کشید و برد
بورا:کجا داری میری؟؟
کوک:حرف نزن و همراهم بیا
بورا:اههههههههه ولم کن
کوک:گفتم فقط بیا*داد*
...
دوستات ببخشید کمه ولی میزارم امشب ...
بورا:این چش بود؟؟
سوبین:نمیدونم
...
بورا:ولش کن بیا غذامونو بخوریم
سوبین:اوهوم
غذاشونو خوردن و هر کدوم رفتن سر کار خودشون..
کوک هم رفت پیش بقیه خیلی عصبی بود
ته:کوک؟؟کوک؟؟
کوک:ب..بله؟؟
ته:هواست کجاست پسر ی ساعته دارم صدات میکنم
کوک:خوب که چی میخواستی صدا نکنی
ته:حالا چیشده مگه .. خواستم بگم داریم میریم تمرینمونو کردیم بلند شو
کوک:شما برین من خودم میام
جیمین:نمیشه که بلند شو بریم
کوک:میگم نمیام شما برین*داد*
جین:تو چت شده امروز؟؟
کوک:هیچیم نیست فق تنهام بزارین
نامی:ولش کنین بریم گفت خودش میاد
پسرا رفتن کوک مونده بود ببینه سوبین چی میخواد به بورا بگه
بعد از ظهر بالا پشتبوم شرکت:/
بورا:خب سوبین با من کاری داشتی؟؟
سوبین:عاره
بورا:خوب چی بگو ببینم؟؟
سوبین:راستش میخواد با هم دوستای صمیمی بشیم
بورا:همین؟؟
سوبین:عاره مگه چیه؟
بورا:*خنده* هیچی فقط میتونستی ظهر هم اینو بگی
سوبین:اخه الان فرق داره
بورا:چه فرقی؟؟
سوبین از توی جیبش ی دستبند دراورد و به بورا داد:
بخاطر این
بورا:ی دستبند؟؟
سوبین:عاره اینو توی گروهمون همه داریم از این دستبندا
بورا:چ خوب حتما خیلی خوش شانس بودم که این دستبند اونم از طرف تو نسیبم شد
سوبین:*خنده*خجالتم نده
بورا:امشب بچه های گروهتون تمرین دارن؟؟
سوبین:نه باید روی البوم جدیدمون کار کنیم
بورا:خب اینجوریه که من برم اگه تمرین داشتین میموندم
سوبین:عاره برو من اینجام فعلا
بورا رفت .. کوک توی این ندت داشت به حرفای اون دوتا گوش میداد
وقتی بورا میخواست خارج بشه که کوک و دید
بورا:تو اینجا چیکار میکنی؟؟
کوک دست بورا رو محکم کشید و برد
بورا:کجا داری میری؟؟
کوک:حرف نزن و همراهم بیا
بورا:اههههههههه ولم کن
کوک:گفتم فقط بیا*داد*
...
دوستات ببخشید کمه ولی میزارم امشب ...
۴۸.۰k
۱۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.