part (1۱) 🫂🖇🩺💊
part (1۱) 🫂🖇🩺💊
کوک رفت خوابگاه:/
ساعت نزدیکای ۱۱ بود کوک رفت به خوابگاه .. کلیدو انداخت و وارد شد هما جا تاریک بود .. گفت که حتما همه خوابیدن
اما ی صدایی شنید که گفت:
بالاخره اومدی...
...
کوک:هنوز نخوابیدین؟؟
جین:چرا به بقیه گفتم برن بخوابن من باهات کار داشتم
کوک:چ کاری؟؟
جین:بیا بشین بهت بگم
کوک نشست و جین گفت:
من میدونم این روزا ی چیزیت هست باهام حرف بزن بگو چته
کوک:من چیزیم نیست خیلیم خوبم
جین:ولی اینطور نشون نمیده انگار تو حال خودت نیستی،زود عصبی میشی ،میخوای تنها باشی . خوب به من بگو بهت کمک کنم وگرنه اینطوری با خودت اسیب میزنی
کوک:راستش..
جین:....
کوک:م..من..
جین:تو چی؟؟
کوک:یکی و دوست دارم
جین:بهههههه پس بخاطر همینه که به ما محل نمیزاری*خنده*
کوک:من جدی ام.. به یکی علاقه دارم ولی میترسم ازش جواب منفی بشنوم
جین:پس بهش گفتی؟
کوک:عاره امشب گفتم
جین:چی گفت؟؟
کوک:گفت فکر میکنه
جین:حالا کی هست؟؟
کوک:پزشک جدید شرکت
جین:کدوم؟؟
کوک:همونی که رفتیم بیمارستان وقتی دستم اسیب دیده بود و اون درمونش کرد اون شده پزشک شرکتمون
جین:به به چقدرم خوب .. دختر خوبیه
کوک:مگه میشناسیش؟؟
حین:ن ولی وقتی دل دونسنگ مارو برده یکی دختر خوبیه
کوک:و..ولی میترسم*بغض*نمیدونم ولی فکر کنم خیلی دوسش دارم اگه .. اگه جواب منفی بده چی؟؟
جین بغلش کرد و گفت:نگران نباش .. امیدوار باش که اون جوابی رو که میخوای بهت بده
کوک:امیدوارم
جین:حالا هم برو بگیر بخواب خیلی خسته شدی
کوک:مرسی هیونگ..من واقعا به حرف زدن احتیاج داشتم..مرسی که هستی.
جین:قابلی نداشت شبت بخیر
کوک:شب بخیر..بعد حرفتی جین هیونگ اروم و امیدوارترشدم رفتم لباسامو عوض کردم و خوابیدم
صبح بورا:/
از خواب بیدار شدم ساعت ۵ بود ی زره نرمش کردم و ی دوش گرفتم و تا صبونمو بخورمو حاضر شم ساعت ۷ شد (دوستان گرامی ی توصیه دارم براتون درباره همینه.. تایم طلایی برای کار کردن حتی درس خوندن بین اذان ظهر تا طلوع خورشیده یا ساعت ۵ تا ۷ اونموقع اگه میخواین درسی چیزی بخونین بهتره چون اون تایم ،تایم طلاییه .. این توصیه معلم به ما بود و من به شما میگم)
راه افتادم و رفتم شرکت .. وقتی رسیدم با کسی که جلو روم دیدم خیلی عصبی شدم..
....
کوک رفت خوابگاه:/
ساعت نزدیکای ۱۱ بود کوک رفت به خوابگاه .. کلیدو انداخت و وارد شد هما جا تاریک بود .. گفت که حتما همه خوابیدن
اما ی صدایی شنید که گفت:
بالاخره اومدی...
...
کوک:هنوز نخوابیدین؟؟
جین:چرا به بقیه گفتم برن بخوابن من باهات کار داشتم
کوک:چ کاری؟؟
جین:بیا بشین بهت بگم
کوک نشست و جین گفت:
من میدونم این روزا ی چیزیت هست باهام حرف بزن بگو چته
کوک:من چیزیم نیست خیلیم خوبم
جین:ولی اینطور نشون نمیده انگار تو حال خودت نیستی،زود عصبی میشی ،میخوای تنها باشی . خوب به من بگو بهت کمک کنم وگرنه اینطوری با خودت اسیب میزنی
کوک:راستش..
جین:....
کوک:م..من..
جین:تو چی؟؟
کوک:یکی و دوست دارم
جین:بهههههه پس بخاطر همینه که به ما محل نمیزاری*خنده*
کوک:من جدی ام.. به یکی علاقه دارم ولی میترسم ازش جواب منفی بشنوم
جین:پس بهش گفتی؟
کوک:عاره امشب گفتم
جین:چی گفت؟؟
کوک:گفت فکر میکنه
جین:حالا کی هست؟؟
کوک:پزشک جدید شرکت
جین:کدوم؟؟
کوک:همونی که رفتیم بیمارستان وقتی دستم اسیب دیده بود و اون درمونش کرد اون شده پزشک شرکتمون
جین:به به چقدرم خوب .. دختر خوبیه
کوک:مگه میشناسیش؟؟
حین:ن ولی وقتی دل دونسنگ مارو برده یکی دختر خوبیه
کوک:و..ولی میترسم*بغض*نمیدونم ولی فکر کنم خیلی دوسش دارم اگه .. اگه جواب منفی بده چی؟؟
جین بغلش کرد و گفت:نگران نباش .. امیدوار باش که اون جوابی رو که میخوای بهت بده
کوک:امیدوارم
جین:حالا هم برو بگیر بخواب خیلی خسته شدی
کوک:مرسی هیونگ..من واقعا به حرف زدن احتیاج داشتم..مرسی که هستی.
جین:قابلی نداشت شبت بخیر
کوک:شب بخیر..بعد حرفتی جین هیونگ اروم و امیدوارترشدم رفتم لباسامو عوض کردم و خوابیدم
صبح بورا:/
از خواب بیدار شدم ساعت ۵ بود ی زره نرمش کردم و ی دوش گرفتم و تا صبونمو بخورمو حاضر شم ساعت ۷ شد (دوستان گرامی ی توصیه دارم براتون درباره همینه.. تایم طلایی برای کار کردن حتی درس خوندن بین اذان ظهر تا طلوع خورشیده یا ساعت ۵ تا ۷ اونموقع اگه میخواین درسی چیزی بخونین بهتره چون اون تایم ،تایم طلاییه .. این توصیه معلم به ما بود و من به شما میگم)
راه افتادم و رفتم شرکت .. وقتی رسیدم با کسی که جلو روم دیدم خیلی عصبی شدم..
....
۶۰.۶k
۱۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.