پارت ۶۹
#پارت_۶۹
قدم زنان به ماشین رسیدیم...آرتین دستمو ول کرد و رفت سمت راننده نشست...من همونحور دست بع سینه وایساده بودم...
_چرا سوار نمیشی؟
فقط نگاش کردم
_اها
از ماشین پیاده شد و درو برام باز کرد و قبل ازینکه درو ببنده سرشو اورد پایین و لپمو بوس کرد....ساعت یک بود رسیدیم دم خونه ما...
+آرتین...میگم توام بیا همنیجا بخواب...دیگه صبح اسیر نشی
_نه عزیزم میرم خونمون
+بیا دیگه...بخدا صبح خودت خسته میشی
_آخه خانوم...
+میدونم میخوای چی بگی....پیش هم نمیخوابیم...تو میری اتاق آلما
_از دست تو
پیاده شدیمو باهم رفتیم تو خونه....مامان بابام خواب بودن...اتاق آلما خالی بود فقط یه تخت و یه کمد تو اتاق بود...
+اینه اتاق الما بر بخواب
_باش شب بخیر
+شی بخیر
رفتم اتاق خودمو بعد لز عوض کردن لباسم رو تخت بیهوش شدم...صبح ساعت هفت گوشیم زنگخورد..بیدار شدم رفتم پایین...مامانم بیدار بود
+سلام مامان
_سلام صبح بخیر
+ارتین بیدار نشده
_مگه اینجاس؟
+آره دیشب ساعت یک اومدیم...گفتم بیاد اینجا...تو اتاق آلماس
_خوب کاری کردی...برو بیدارش کن دیکه....دیرتون میشه ها
+باش
سریع رفتم بالا...درو باز کردم...به پهلو خوابیده بود...الهی فداش شم...چه نازه تو خواب..پایین تختش نشستم...موهاشو نوازش کردم..هر از گاهی هم لپشو بوس میکردم...انقد شیرین بود..خداجونم حتما خیلی منو دوس داشتی که آرتینو بهم دادی
+آرتین...آقا آرتین...خخوشگل من...آقا پسر...پسر خوشگله من بیدار شو عزیزم...
انگار داشتم بچمو بیدار میکردم بره مدرسه..خودم خندم گرفته بود
+اقا ارتین...عزیزم..دیر میشه ها...پاشو...پاشو خانوم معلم دعوات میکنه
یهو آرتین پوکید از خنده....وای خدا بیدار بود..بلند شد نشست...
_خوراکیامم گذاشتی؟
+اره عزیزم..برو دستو صورتتو بشور خوشگل مامان...
دستمو کشید...افتادم تو بغلش...تعادلشو از دست داد و افتاد رو تخت منم افتادم روش...
_مامانی له شدما
+غولا که به این راحتی له نمیشن
_ولی فرشته ها له میشن
سریع یه دور زد و جامون عوض شد...ولی همه وزنش روم نبود...
+ارتین له شدما..الان یموقع مامانم میاد
_نترس مامانت نمیاد
+خب پاشو حالا له شدم...هیکلت مث گاومیمونه
_دستت درد نکنه دیگه گاوم شدیم
سریع دستمو گذاشتم رودهنم....
+وای ببخشید از دهنم پرید
سریع از روم بلند شد و قیافه گرفتو رفت دستشویی...
+وا آرتین ناراحت شدی؟..ببخشید خب...گفتم که از دهنم پرید
اومد بیرون...با همون قیافه از اتاق رفت بیرون...
+ارتین
_بله
+ببخشید خو
_غول که هستم گاو که هستم...
با بغض گفتم:از دهنم پرید گفتم که
سرمو انداختم پایین...چونمو با دستش گرفت
_آنا گریه میکنی؟...شوخی کردم
سریع پریدم و محکم بغلش کردم_
قدم زنان به ماشین رسیدیم...آرتین دستمو ول کرد و رفت سمت راننده نشست...من همونحور دست بع سینه وایساده بودم...
_چرا سوار نمیشی؟
فقط نگاش کردم
_اها
از ماشین پیاده شد و درو برام باز کرد و قبل ازینکه درو ببنده سرشو اورد پایین و لپمو بوس کرد....ساعت یک بود رسیدیم دم خونه ما...
+آرتین...میگم توام بیا همنیجا بخواب...دیگه صبح اسیر نشی
_نه عزیزم میرم خونمون
+بیا دیگه...بخدا صبح خودت خسته میشی
_آخه خانوم...
+میدونم میخوای چی بگی....پیش هم نمیخوابیم...تو میری اتاق آلما
_از دست تو
پیاده شدیمو باهم رفتیم تو خونه....مامان بابام خواب بودن...اتاق آلما خالی بود فقط یه تخت و یه کمد تو اتاق بود...
+اینه اتاق الما بر بخواب
_باش شب بخیر
+شی بخیر
رفتم اتاق خودمو بعد لز عوض کردن لباسم رو تخت بیهوش شدم...صبح ساعت هفت گوشیم زنگخورد..بیدار شدم رفتم پایین...مامانم بیدار بود
+سلام مامان
_سلام صبح بخیر
+ارتین بیدار نشده
_مگه اینجاس؟
+آره دیشب ساعت یک اومدیم...گفتم بیاد اینجا...تو اتاق آلماس
_خوب کاری کردی...برو بیدارش کن دیکه....دیرتون میشه ها
+باش
سریع رفتم بالا...درو باز کردم...به پهلو خوابیده بود...الهی فداش شم...چه نازه تو خواب..پایین تختش نشستم...موهاشو نوازش کردم..هر از گاهی هم لپشو بوس میکردم...انقد شیرین بود..خداجونم حتما خیلی منو دوس داشتی که آرتینو بهم دادی
+آرتین...آقا آرتین...خخوشگل من...آقا پسر...پسر خوشگله من بیدار شو عزیزم...
انگار داشتم بچمو بیدار میکردم بره مدرسه..خودم خندم گرفته بود
+اقا ارتین...عزیزم..دیر میشه ها...پاشو...پاشو خانوم معلم دعوات میکنه
یهو آرتین پوکید از خنده....وای خدا بیدار بود..بلند شد نشست...
_خوراکیامم گذاشتی؟
+اره عزیزم..برو دستو صورتتو بشور خوشگل مامان...
دستمو کشید...افتادم تو بغلش...تعادلشو از دست داد و افتاد رو تخت منم افتادم روش...
_مامانی له شدما
+غولا که به این راحتی له نمیشن
_ولی فرشته ها له میشن
سریع یه دور زد و جامون عوض شد...ولی همه وزنش روم نبود...
+ارتین له شدما..الان یموقع مامانم میاد
_نترس مامانت نمیاد
+خب پاشو حالا له شدم...هیکلت مث گاومیمونه
_دستت درد نکنه دیگه گاوم شدیم
سریع دستمو گذاشتم رودهنم....
+وای ببخشید از دهنم پرید
سریع از روم بلند شد و قیافه گرفتو رفت دستشویی...
+وا آرتین ناراحت شدی؟..ببخشید خب...گفتم که از دهنم پرید
اومد بیرون...با همون قیافه از اتاق رفت بیرون...
+ارتین
_بله
+ببخشید خو
_غول که هستم گاو که هستم...
با بغض گفتم:از دهنم پرید گفتم که
سرمو انداختم پایین...چونمو با دستش گرفت
_آنا گریه میکنی؟...شوخی کردم
سریع پریدم و محکم بغلش کردم_
۱۲.۱k
۱۴ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.