تکپارتی(درخواستی)
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#بنگچان
علامت ا.ت+ علامت چان_
_خانوم لی ا.ت؟
با شنیدن اسمت توسط فرد پشتیت به عقب برگشته و بهش خیره شدی..
+بله خودمم..
_من اولیا یا در واقع عموی سوبین هستم امروز جای باباش من امدم مشکل چیه؟
لبخند دلگرمی بهش تحویل دادی که دلشو لرزوند ولی اهمیتی بهش نداد..
+خوشوقتم بفرماید بشینید..
رو صندلی نشست که تو هم مقابلش قرار گرفتی..
+آقای..
_چان،بنگ چان هستم..
+آها،آقای چان هیچ مشکلی تو سوبین وجود نداره و بر خلاف بچه ای بسیار باهوش و معدبیه.. فقط مشکلش اینه که نمیتونی با بچه ها ارتباط برقرار کنه و همیشه تنها میمونه و این منو کمی آزار میده میشه دلیلشو بفهمم؟
با حرفت خنده کوتاهی کرد که باعث شد تعجب کنی ولی خیلی زود به حرف درامد..
_سوبین کمی بچه معذبیه و خیلی میگذره تا خودمونی شه نگرانش نباشین!
متقابلا خنده ای زدیو ادامه دادی:آها پس اینطور متوجه شدم ممنونم به خاطر گذاشتن وقتتون..
+خواهش میکنم وظیفه است برای من خوشحال کننده اس که یه معلم مهربونی مثل شما رو ملاقات کردم..
لبخندی تحویلش دادی که دستشو جلو آورد و گفت:میتونم بیشتر دربارت بدونم؟
دستتو تو دستش قرار دادی و با لبخند و سوالی ادامه دادی:دربارم میخواین چی رو بدونین؟
_اینکه دوست پسر داری؟
خنده ای کردی و سری به عنوان نه تکون دادی!
_خوبه..
+برای چی؟
_برا اینکه میتونم دلتو بدزدم!
با حرفش گونه هات قرمز شد که خندش گرفت و از رو صندلی بلند شد..
_من رفع زحمت میکنم ولی دوباره برمیگردم و سعی میکنم دلتو به نامم کنم همینطور که تو،تو دیدار اول مال منو به نامت کردی..
{به نظرم کوتاه و قشنگ بود نه؟👀}
. . . The end
#درخواستی
#بنگچان
علامت ا.ت+ علامت چان_
_خانوم لی ا.ت؟
با شنیدن اسمت توسط فرد پشتیت به عقب برگشته و بهش خیره شدی..
+بله خودمم..
_من اولیا یا در واقع عموی سوبین هستم امروز جای باباش من امدم مشکل چیه؟
لبخند دلگرمی بهش تحویل دادی که دلشو لرزوند ولی اهمیتی بهش نداد..
+خوشوقتم بفرماید بشینید..
رو صندلی نشست که تو هم مقابلش قرار گرفتی..
+آقای..
_چان،بنگ چان هستم..
+آها،آقای چان هیچ مشکلی تو سوبین وجود نداره و بر خلاف بچه ای بسیار باهوش و معدبیه.. فقط مشکلش اینه که نمیتونی با بچه ها ارتباط برقرار کنه و همیشه تنها میمونه و این منو کمی آزار میده میشه دلیلشو بفهمم؟
با حرفت خنده کوتاهی کرد که باعث شد تعجب کنی ولی خیلی زود به حرف درامد..
_سوبین کمی بچه معذبیه و خیلی میگذره تا خودمونی شه نگرانش نباشین!
متقابلا خنده ای زدیو ادامه دادی:آها پس اینطور متوجه شدم ممنونم به خاطر گذاشتن وقتتون..
+خواهش میکنم وظیفه است برای من خوشحال کننده اس که یه معلم مهربونی مثل شما رو ملاقات کردم..
لبخندی تحویلش دادی که دستشو جلو آورد و گفت:میتونم بیشتر دربارت بدونم؟
دستتو تو دستش قرار دادی و با لبخند و سوالی ادامه دادی:دربارم میخواین چی رو بدونین؟
_اینکه دوست پسر داری؟
خنده ای کردی و سری به عنوان نه تکون دادی!
_خوبه..
+برای چی؟
_برا اینکه میتونم دلتو بدزدم!
با حرفش گونه هات قرمز شد که خندش گرفت و از رو صندلی بلند شد..
_من رفع زحمت میکنم ولی دوباره برمیگردم و سعی میکنم دلتو به نامم کنم همینطور که تو،تو دیدار اول مال منو به نامت کردی..
{به نظرم کوتاه و قشنگ بود نه؟👀}
. . . The end
۲۲.۴k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.