اسم عشق یک مافیا
اسم عشق یک مافیا
پارت ۴۷
رونا: چی شد .... مگه تو کی هستی
جونگ کوک: رونا ولش کن.....ممکنه دیگه حتی نزدیکم هم نشی
رونا: نه بگو .. لطفاً ( استرسی)
جونگ کوک: من ...من مافیا هستم ...
رونا وقتی حرف های جونگ کوک شنید یهو ذوق کرد و با لحن خاص شیرینی
گفت
رونا: واقعا مافیا هستی ( ذوق)
جونگ کوک: نترسیدی ( متعجب)
رونا: چرا بترسم....من عاشق مافیا هستم
جونگ کوک: شوخی نکن
رونا: جالب شد که....جئون مافیا....
جونگ کوک: چی میگی
رونا: چندتا سوال درباره شغلت بپرسم
جونگ کوک: بپرس ( کلافه)
رونا: شما مافیا ها دزد هستید .......مفت خورید قاتل هستید......هوس باز هستید
درسته
جونگ کوک: وایسا بابا تند نرو ....دزد...هوس باز ...و مفت خور نیستیم
دیوونه این چه سوال هایی
رونا: پسره زد حال...( زیر لب)
جونگ کوک: شنیدم
رونا سرش روی صندلی گذاشت کم کم جئون راه افتاد به سمت دانشکده بعد از
۴۰ مین رسیدن خیلی دیر شده بود ولی مهم نبود زنگ اول خالی بود رونا به سمت
کلاس رفت و کیفش گذاشت و به سمت دفتر رفت مطمئن بود امروز عموش دانشکده
هست وقتی چند تق ای به در زد وارد اتاق شد
رونا: عمو سلام
پارک: خوش اومدی.....دیشب ندیدمت
رونا: خونه دوستم بودم ....اومدم یکم پیشت
پارک : خوشحالم کردی دخترم.... من دختر ندارم ولی تو از دختر نداشتم برام
عزیز تری
رونا: می دونم عمو جون ( دست عموش بوسید)
رونا بعد از کمی صحبت با عموش از دفتر خارج شد به سمت اتاق جونگ کوک
رفت ولی با چیزی که دید......................
پارت ۴۷
رونا: چی شد .... مگه تو کی هستی
جونگ کوک: رونا ولش کن.....ممکنه دیگه حتی نزدیکم هم نشی
رونا: نه بگو .. لطفاً ( استرسی)
جونگ کوک: من ...من مافیا هستم ...
رونا وقتی حرف های جونگ کوک شنید یهو ذوق کرد و با لحن خاص شیرینی
گفت
رونا: واقعا مافیا هستی ( ذوق)
جونگ کوک: نترسیدی ( متعجب)
رونا: چرا بترسم....من عاشق مافیا هستم
جونگ کوک: شوخی نکن
رونا: جالب شد که....جئون مافیا....
جونگ کوک: چی میگی
رونا: چندتا سوال درباره شغلت بپرسم
جونگ کوک: بپرس ( کلافه)
رونا: شما مافیا ها دزد هستید .......مفت خورید قاتل هستید......هوس باز هستید
درسته
جونگ کوک: وایسا بابا تند نرو ....دزد...هوس باز ...و مفت خور نیستیم
دیوونه این چه سوال هایی
رونا: پسره زد حال...( زیر لب)
جونگ کوک: شنیدم
رونا سرش روی صندلی گذاشت کم کم جئون راه افتاد به سمت دانشکده بعد از
۴۰ مین رسیدن خیلی دیر شده بود ولی مهم نبود زنگ اول خالی بود رونا به سمت
کلاس رفت و کیفش گذاشت و به سمت دفتر رفت مطمئن بود امروز عموش دانشکده
هست وقتی چند تق ای به در زد وارد اتاق شد
رونا: عمو سلام
پارک: خوش اومدی.....دیشب ندیدمت
رونا: خونه دوستم بودم ....اومدم یکم پیشت
پارک : خوشحالم کردی دخترم.... من دختر ندارم ولی تو از دختر نداشتم برام
عزیز تری
رونا: می دونم عمو جون ( دست عموش بوسید)
رونا بعد از کمی صحبت با عموش از دفتر خارج شد به سمت اتاق جونگ کوک
رفت ولی با چیزی که دید......................
- ۹.۸k
- ۰۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط