اسم عشق یک مافیا
اسم عشق یک مافیا
پارت ۴۸
ویو رونا: نمی دونم چرا یهو دلم خواست آقای مافیا ببینم به سمت اتاقش قدم
برداشتم از روی عادت که باهاش داشتم بدون در زدن وارد شدم که با صحنه ای
که دیدم شکه شدم ...ای پسره عوضی بعد می گه من دوست داره .....پس چرا
داره یک دختر می بوسه.....پسره لاشی ..... نمی دونم چرا قلبم درد گرفت
رونا: اوهه ببخشید مزاحم شدم ( لبخنده فیک)
جونگ کوک: رونا....( سکته زد رسماً)
ایمیلی : کوک این کیه
رونا: ببخشید دیگه من برم .....راستی من دانشجو ایشون هستم ( لبخندی فیک)
جونگ کوک: رونا صبر کن لطفاً بزار
رونا رفت
کوک سریع دختره هول داد و به سمت در اتاق رفت ولی فایده نداشت و رونا رفته
بود داخل کلاسش پوف کلافه ای کشید و سریع ایمیلی از اتاق بیرون کرد به شدت
عصبی بود با خودش گفت الان رونا چه فکری می کنه زنگ به صدا در اومد کوک
با رونا کلاس داشت وارد کلاس شد همه بچه ها سلام کردن رونا سرش روی میز
گذاشته بود با بی میلی سرش بالا آورد نگاهی به کلاس کرد دوباره خوابید
نیلی: رونا چرا خوابیدی
رونا: خسته هستم
نیلی: اما استاد سر کلاس بلند شو
رونا: ( کلافه شد ) ولش بابا
نیلی: خود دانی
نگاهای جئون همه اش روی رونا بود که چرا رونا اینجوری رفتار می کرد فقط
منتظر وقت مناسب بود که براش توضیح بده بعد از چند دقیقه سرش بلند
کرد ۶۰ مین بعد کلاس تموم شد رونا کیفش برداشت و به سمت حیاط رفت
و به خونه رفت حوصله هیچ کس نداشت خیلی عصبی بود اصلأ رونا تو حال
خودش نبود به سمت اتاقش رفت پیام جونگ کوک می یومد اصلأ نگاهشون
هم نمی کرد
(ویو فردا )
اینم پارت های امروز اگه بهتر شدم آخر شب براتون میذارم فداتون ✨
پارت ۴۸
ویو رونا: نمی دونم چرا یهو دلم خواست آقای مافیا ببینم به سمت اتاقش قدم
برداشتم از روی عادت که باهاش داشتم بدون در زدن وارد شدم که با صحنه ای
که دیدم شکه شدم ...ای پسره عوضی بعد می گه من دوست داره .....پس چرا
داره یک دختر می بوسه.....پسره لاشی ..... نمی دونم چرا قلبم درد گرفت
رونا: اوهه ببخشید مزاحم شدم ( لبخنده فیک)
جونگ کوک: رونا....( سکته زد رسماً)
ایمیلی : کوک این کیه
رونا: ببخشید دیگه من برم .....راستی من دانشجو ایشون هستم ( لبخندی فیک)
جونگ کوک: رونا صبر کن لطفاً بزار
رونا رفت
کوک سریع دختره هول داد و به سمت در اتاق رفت ولی فایده نداشت و رونا رفته
بود داخل کلاسش پوف کلافه ای کشید و سریع ایمیلی از اتاق بیرون کرد به شدت
عصبی بود با خودش گفت الان رونا چه فکری می کنه زنگ به صدا در اومد کوک
با رونا کلاس داشت وارد کلاس شد همه بچه ها سلام کردن رونا سرش روی میز
گذاشته بود با بی میلی سرش بالا آورد نگاهی به کلاس کرد دوباره خوابید
نیلی: رونا چرا خوابیدی
رونا: خسته هستم
نیلی: اما استاد سر کلاس بلند شو
رونا: ( کلافه شد ) ولش بابا
نیلی: خود دانی
نگاهای جئون همه اش روی رونا بود که چرا رونا اینجوری رفتار می کرد فقط
منتظر وقت مناسب بود که براش توضیح بده بعد از چند دقیقه سرش بلند
کرد ۶۰ مین بعد کلاس تموم شد رونا کیفش برداشت و به سمت حیاط رفت
و به خونه رفت حوصله هیچ کس نداشت خیلی عصبی بود اصلأ رونا تو حال
خودش نبود به سمت اتاقش رفت پیام جونگ کوک می یومد اصلأ نگاهشون
هم نمی کرد
(ویو فردا )
اینم پارت های امروز اگه بهتر شدم آخر شب براتون میذارم فداتون ✨
- ۱۲.۱k
- ۰۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط