نمیدانم

نمیدانم ...
دستانتان را از پشت بسته بودند یا از رو به رو ... ولی حتما خیلی وقت گذاشتند که یکی یکی دستانتان را به هم ببندند و دورش طناب بکشند.
نمیدانم ...
آنها چند نفر بودند که شما ١٧٥ نفر را به دام انداختند.
نمیدانم ...
چه گودال عظیمی حفر کردند تا ١٧٥ سرباز را داخلش بیندازند.
نمیدانم ...
نشسته بودید یا ایستاده،
نمیدانم ...
یکی یکی داخل گودال پرتتان کردند یا گروهی اصلا چه می دانم که در آن روز، شاید هم شب چه آمد بر سر شما.
نمیدانم ...
در آن روزهای زمستانی سال ۶۵ با چه نقشه‌ای غافلگیرتان کردند. نمیدانم ...
آن فرمانده سنگدل، چطور دلش آمد به چشم‌های معصوم شما نگاه کند و چنین برنامه‌ای برای کشتنتان بریزد.
نمیدانم ...
لحطه های آخر که نمی توانستید دست های هم را بگیرید و خداحافظی کنید، چه حرف هایی بینتان رد و بدل شد. چه قرارهایی با هم گذاشتید. اصلا چه شوخی هایی با هم کردید ولی کاش دستانتان باز بود تا قبل از آن مرگ گروهی، سیر یکدیگر را در آغوش میکشیدید.
نمیدانم ...
وقتی داخل گودال روی هم افتاده و منتظر بودید تا سیل خاک رویتان آوار شود، زیر لب چه ذکری میگفتید ...
#شهید#بسیج#بسیجی#ایران#شیعه#شهدای_غواص#پیامی_آورده اند
دیدگاه ها (۱۱)

.عـاقبت یک جـایی …..یک وقتی ….بـه قــول شـــازده کوچــولو:.د...

‌بیانات رهبر انقلاب درباره غواصان شهیدمجاهدت #غواصان_دریادل ...

سلام پوریا جان ممنونم که افکار پوسیده و پوشالی افرادی را بر ...

﷽.تو اجتماع تمام فرشتگان هستیملیح و با ادب و ناز و "باحیا" ﺍ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط