عاشقانه های پاک

عاشقانه های پاک


قسمت چهل



روز تعطیل رسیده بود و نمیشد دنبال خانه بگردیم....
با همسفرهایمان یک اتاق را گرفتیم و بینش یک.پرده زدیم...
فردایش توی یک ساختمان دو اتاق گرفتیم...
ساختمان پر از ایرانی هایی بود ک هرکدام ب علتی انجا بودند



همسفرهایمان گفتند اتاق را زنانه مردانه کنیم؛خواهرش با من باشد و برادر با ایوب....
ایوب امد.نزدیک من و گفت"من این جوری،نمیخواهم شهلا.....دلم میخواهد پیش شما باشم......"
-خب من هم نمیخواهم،ولی رویم نمیشود.....اخه چه بگوییم؟؟
ایوب محمد حسین را بهانه کرد و پیش خودمان ماند.....
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۳)

عاشقانه های پاکقسمت چهل و یکچند.روز قبل از عمل دست ایوب حسا...

عاشقانه های پاکقسمت چهل و دوایوب بالاخره بستری شد و عمل شدخد...

عاشقانه های پاکقسمت سی و نهموقع ب دنیا امدن محمد حسین ،اقاجو...

عاشقانه های پاکقسمت سی و هشتنامه اش ازانگلیس رسید "خب بچه دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط