رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید

رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید
پارت ۱۸
ساشا
آدرینا اومد پایین تخته ایستاد یکم به تخته خیره شد و بعد ازش فاصله گرفت فکر کنم مثل من آراد موند توش با لحن تندی گفتم
ساشا :چیشد انیشتین چرا حلش نکردین
باپوزخندی بهم نگاه کرد گفت
آدرینا:آخه ابوریحان بیرونی این مسئله از اساس اشتباه و هیچوقت کسی قادر به حل کردنش نخواهد بود استاد واسه گول زدن انجام داده بود
ازدست آرمیلا بدجور قهوه‌ای شدم
آرمیلا
از دختره خیلی خوشم اومد باسردی گفتم
آرمیلا:اسمتون
آدرینا:آدرینا مرادی
اسمش خیلی برام آشنا بودانگار جایی شنیده بودم به سمت ساشا برگشتم که با نگاه هیز آراد روبه روشدم به ایرانی گفتم
آرمیلا:چقدر از پسرهای هول بدم میاد
یهد یه پسره ازش جاش بلند شد وگفت
جک[همون پسره که از جاش بلند شد]:استاد یه سئوال نسبت شما با آقا ساشا چیه هم چهرتون مو نمیزنه هم فامیلتون یکیه
آرمیلا :ساشا برادر بنده هستن
کل کلاس با تعجب به ما نگاه میکرد دیگه داشت باورم میشد که بچه‌ها این کلاس کمبود مغز دارن آخه با شباهتی که منو ساشا داریم گاوم میفهمه خواهر برادریم چه برسه که فامیلی هم گفته باشم ولی آدرینا بی تفاوت زل زد بود به کتاب روبه روش اصن که رفت نشست از منم اجازه نگرفت الحق که این رفتارش شیبه به من بود
یهو جک گفت
جک :حتما خیلی رنج میبرین که یه همچین برادری دارین
یه دختره با لوندی گفت :ازتو که بهتره
دختر موهای بنفش تیره وچشماهای سبزه روشنی داشت که به دل می‌نشست اوع پس برادرماهم طرفدار داشت به سمت میز پسره حرکت کردم وبا یه حرکت یقشو گرفتم با خشم تو صورتش غریدم
آرمیلا:کاری باهات بکنم که از حرفی که زدی پشیمون شی
من حق داشتم بکشمش ولی کسی حق نداشت بگه بالا چشت آبروهع(نویسنده:ساشا رو میگه ها باز بگین بچم بده 😡)
دیدگاه ها (۵)

رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید پارت نمیدونم چندآدر...

رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید پارت 20ساشا باآراد ...

الهی بمیرم من امشب به حال جومونگ وسوسانو چرا گند زده شد به ح...

رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید پارت ۱۷آرمیلا حرفام...

رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید پارت 30آرمیلااز قضا...

𝐌𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲 🍷پارت : ۲علامت های جدید ( لانا : * )رفتیمو نشستیم ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط