ملودیتلخ

ملودی_تلخ🍷
Part: 17

سریع قبول کردم
میتونم حداقل هانول رو ببینم؟

_نه
+اما اون زیاد بلد نیست چکار کنه و...
_فقط 5 دقیقه
به بادیگارد دم در بگو بیاد داخل

سریع رفتم و صداش کردم
اومد داخل و خیلی هیرون نگران تهیونگ بود

_اون دختره رو ول کن
~جسارتا کدومـ...؟
پریدم وسط حرفش
+هانول هانول همون دختر مو قهوه ای که با من اوردینش اینجا

تا شنید تعجب کرد
~واقعا بزاریم بره؟
_نشنیدی؟ ولی قبلش بیاریدش اینجا
~چشم اقا
بیرون رفت و در رو پشت سرش بست

نشستم رو صندلی و به ساعت خیره شدم

15 دقیقه ای بود که ازشون خبر نبود

+چرا نمیان؟
جواب نداد
دوباره پرسیدم
اینبار بلند شد و با قدم های بلند بهم نزدیک شد......



༺༈༺༼༻༻★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭٭★༺༈ད༻
دیدگاه ها (۲)

ملودی_تلخ🍷Part: 18با هرقدم که جلو می اومد بیشتر میترسیدم_میخ...

ملودی_تلخ🍷Part: 19تهیونگ: منظورت چیه نمی زاشتن بری دست شویی؟...

ملودی_تلخ🍷Part: 16جیغ خفه ای کشیدم اروم میخندید +خیلی بی حیا...

ملودی_تلخ🍷Part: 15جیغ کشیدم و هیرون پتو رو دوباره دورم جمع ک...

رمان جونکوک { عمارت ارباب }

Dark Blood p9

برادرای هایتانی پارت ۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط