فریاد بی صدا

فریاد بی صدا
پارت ۱
دیانا:سلام دیانا رحیمی هستم و ۲سال پیش پدر و مادرم رو از دست دادم و باخواهرم مهشاد زندگی میکنم الانم داریم میریم پیش مهگل مهگل رفیق خیلی صمیمی منه که ۱۲ ساله رفیقیم
مهگل:سلام ببین کی اینجاس
دیانا:سلام
مهگل:چیزی شده؟
دیانا:اره دنبال کار میگردم
مهگل:ببین من یه جای خوب سراغ دارم
دیانا:کجا؟
مهگل:یه عمارت هست که خدمه میخواد خودت و مهشاد میتونین اونجا کار کنید
دیانا:این خیلی خوبه خب آدرسشو بده
مهگل:ببین اونجا مال برادر شوهر رومینا هست بزار یه زنگ بهش بزنم‌ ببینم هنوز نیاز دارن یا نه
دیانا:اوکی
شروع مکالمه
مهگل:سلام
رومینا: سلام چطوری خوبی
مهگل :ممنون تو خوبی
رومینا:بخوبیت😂
مهگل:رومینا مگه هنوز عمارتتون خدمه نیاز داره چون یه دوستیم هست خیلی به اینکار نیاز داره و خواهرشم هست
رومینا:اره بگو بیاد درباره حقوق و اینا هم صحبت کنه
مهگل: اوکی مرسی بای
رومینا:بای
پایان مکالمه
دیدگاه ها (۱)

فریاد بی صدا پارت ۲دیانا:چیشد مهگل:این آدرسش برو ببین چی میگ...

فریاد بی صدا پارت ۳دیانا:اوکیارسلان:اوکی نداریم فقط چشمدیانا...

@ardiya_myloueفالو کنید ایشون رو

[love triangle][مثلث عشقی] P4(فلش بک) ات: ست بیول میای بریم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط