بس که بر ماه به یادت نظر انداخته ام
بس که بر ماه به یادت نظر انداخته ام
گوشه ی برکه ی غم بال و پر انداخته ام
من که با جمله جهان قصد کشاکش دارم
پیش شمشیر نگاهت سپر انداخته ام
هرکجا ردّ قدمهای تو پیدا باشد
راه خود را به دل آن گذر انداخته ام
تا که کام دل تو تلخ نباشد از غم
بیت بیت غزلم را شکر انداخته ام
آرزوها همه در گوشه ی دل حبس شده
چنگ در بند دعای سحر انداخته ام
حال من سخت گرفته ست، خدا می داند
زیر دندان چه خشی بر جگر انداخته ام
باز هم توی سرم واژه به هم می بافم
غزلی تازه به یاد تو سرانداخته ام
گوشه ی برکه ی غم بال و پر انداخته ام
من که با جمله جهان قصد کشاکش دارم
پیش شمشیر نگاهت سپر انداخته ام
هرکجا ردّ قدمهای تو پیدا باشد
راه خود را به دل آن گذر انداخته ام
تا که کام دل تو تلخ نباشد از غم
بیت بیت غزلم را شکر انداخته ام
آرزوها همه در گوشه ی دل حبس شده
چنگ در بند دعای سحر انداخته ام
حال من سخت گرفته ست، خدا می داند
زیر دندان چه خشی بر جگر انداخته ام
باز هم توی سرم واژه به هم می بافم
غزلی تازه به یاد تو سرانداخته ام
۲۴.۱k
۲۳ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.