Part
#Part155
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
لبخند آرومی زدم و گوشی رو بدون هیچ خداحافظی قطع کردم
این پسر خیلی صادقانه با من حرف میزد خیلی صادقانه!
"سام"
کل جلسه رو رحمان چرخوند و من دخالت زیادی نکردم هرچند بعضی جاها حرفهاش درست نبود و از نظر تکنیکی مشکل داشت ولی شرکت مقابل ما آنچنان حرفه ای نبودند تا در این حد ریز بین باشند
تقریباً یک ساعت و نیم تو اتاق جلسه فک زدیم تا بالاخره با یک قرار داد ٢ میلیاردی از اون اتاق اومدیم بیرون
قرارداد پر سودی برای ما خواهد بود
من تو این دو سه سال یاد گرفتم چجوری تو بازار کار گرگ باشم و چجوری مشتری رو جذب کنم، برام سود و ضرر کسی مهم نیست
فقط خودم مهمم همین!
من خیلی زود با تجربه شدم و خیلی زود به اینجا رسیدم
و الان روز به روز شهرت شرکتم بیشتر و بیشتر میشه!
ساعت ٨ شب بود بالاخره از شرکت زدم بیرون
گوشیم رو برداشتم و به شیرین زنگ زدم
_ بله؟
+ چی میشه یه بار گوشی رو برداری بگو جانم؟
خنده ی آرومی کرد
_ سام یکم زمان بده! تو چقدر عجولی!
تو گلو خندیدم و در ماشین رو باز کردم
_ کلاً فکر کنم ٧ ماهه به دنیا اومدم اگه ولم کنی میخوام همین فردا برم خواستگاریت تا کامل بیای تو زندگی من
سکوت کرده بود هیچی نمیگفت
یکم که گذشت دیدم هیچی نمیگه خودم وارد عمل شدم
_ شیرین؟ هستی؟
با صدایی که یجوری شده بود اروم لب زد
+این الان پیشنهاد ازدواج بود؟
با تعجب گفتم
_ نکنه تو فکر کردی من فقط برای دوستی ساده و دو دفعه عشق و حال کردن باهات این همه عذاب کشیدم!
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
لبخند آرومی زدم و گوشی رو بدون هیچ خداحافظی قطع کردم
این پسر خیلی صادقانه با من حرف میزد خیلی صادقانه!
"سام"
کل جلسه رو رحمان چرخوند و من دخالت زیادی نکردم هرچند بعضی جاها حرفهاش درست نبود و از نظر تکنیکی مشکل داشت ولی شرکت مقابل ما آنچنان حرفه ای نبودند تا در این حد ریز بین باشند
تقریباً یک ساعت و نیم تو اتاق جلسه فک زدیم تا بالاخره با یک قرار داد ٢ میلیاردی از اون اتاق اومدیم بیرون
قرارداد پر سودی برای ما خواهد بود
من تو این دو سه سال یاد گرفتم چجوری تو بازار کار گرگ باشم و چجوری مشتری رو جذب کنم، برام سود و ضرر کسی مهم نیست
فقط خودم مهمم همین!
من خیلی زود با تجربه شدم و خیلی زود به اینجا رسیدم
و الان روز به روز شهرت شرکتم بیشتر و بیشتر میشه!
ساعت ٨ شب بود بالاخره از شرکت زدم بیرون
گوشیم رو برداشتم و به شیرین زنگ زدم
_ بله؟
+ چی میشه یه بار گوشی رو برداری بگو جانم؟
خنده ی آرومی کرد
_ سام یکم زمان بده! تو چقدر عجولی!
تو گلو خندیدم و در ماشین رو باز کردم
_ کلاً فکر کنم ٧ ماهه به دنیا اومدم اگه ولم کنی میخوام همین فردا برم خواستگاریت تا کامل بیای تو زندگی من
سکوت کرده بود هیچی نمیگفت
یکم که گذشت دیدم هیچی نمیگه خودم وارد عمل شدم
_ شیرین؟ هستی؟
با صدایی که یجوری شده بود اروم لب زد
+این الان پیشنهاد ازدواج بود؟
با تعجب گفتم
_ نکنه تو فکر کردی من فقط برای دوستی ساده و دو دفعه عشق و حال کردن باهات این همه عذاب کشیدم!
- ۱.۴k
- ۲۸ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط