Part

#Part154
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

رفتم سمت گوشیم که دیدم سام بوده
سریع دوباره بهش زنگ زدم که با بوق اول برداشت
_ داشتم میومدم پیشت!
با صدایی که از بغض شدیدم میلرزید ولی سعی میکردم کنترلش کنم گفتم
_ نه لازم نیست!
+ چی شده شیرینم!؟ چرا گریه میکنی؟
سعی کردم بخندم و بروز ندم
_ نه بابا چیزی نیست داشتم با مامان حرف میزدم
+ برا من فیلم بازی نکن دارم میبینمت!
با حرص جیغی کشیدم
_ همین الان میای اینجا و این دوربین های مزخرف رو میکنی و میبری اعصاب برام نمونده از دستت اه!
خنده ی کوتاهی کرد
+ میشه شب بیام؟
بی پروا و بی تعارف گفتم
_ میشه بریم بیرون، حوصله ی خونه رو ندارم!
با صدایی که ته خنده داشت جواب داد
_ چشم شیرین من امر کنه فقط کجا میخوای بری؟
تا اومدم جواب بدم صدای دخترونه ای شنیدم
" جناب برزگر ازشرکت سولو تشریف آوردند منتظر شما هستند"
سام خیلی با ابهت و خونسرد جواب داد
_ دارم حرف میزنم ، بگو منتظر باشند تا بیام!
صدای چشم آرومی رو شنیدم و بعد از مکثی صدای با نشاط سام رو شنیدم
_ خوب کجا بریم؟
این مهربونیش فقط برای من بود نه؟ یک مرد با صلابت و مغرور میخواستم بیشتر بشناسمش، میخواستم در مورد زندگیش بدونم، یارا راست میگفت باید میدونستم چطوره یک شبه ره صد ساله رفته!
_ بریم یه جایی که بتونم بیشتر بشناسمت
نفس عمیقی کشیدو لحنش جدی شد
_ چیزی شده؟
دیدگاه ها (۱)

#Part155#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 _ نه حتماً باید چی...

#Part155#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 لبخند آرومی زدم و ...

#Part153#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 تقریباً دو ساعت بو...

#Part152#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 خنده ی کوتاهیی کرد...

برمیگردمپارت : 62( جنی ) از میخواستم ماسکشو بده پایین اما او...

# سناریوسناریو درخواستی وقتی باهاشون بحث کردی و تا صبح بیرون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط