عشق جاودانه pt:2
عشق جاودانه pt:2
استاد وارد کلاس شد و همه تعظیم کردیم که استاد صدام کرد و- گفت خودت رو معرفی کن
_سلام جـٔون جونکوک هستم
بعدش دیگه استاد شروع به درس دادن کرد
_داشتم به استاد گوش میکردم که نگاهم به دختره جولویم افتاد داشت با گوشیش زیر میز ور میرفت بیخیالش شدم و به درس گوش دادم
بعد از چند مین زنگ خورد که ارورا اومد سمتم
؛جونکوک یادته بهت گفتم همه اینجا پیش فعالن بجز یه نفر خب اون یه نفر اینه اسمش اته
_پس اسمش ات بود (تو دلش)
ات همینطوری داشت با تعجب نگاه میکرد که ارورا شونه بهش زد تا ات سلام کنه
+سلام من اتم خوشبختم
-منم جونکوکم همچنین
_بعد از مکالمه همه رفتن سمت حیات منم رفتم چندتا پسر اومدن پیشم باهم گپ زدیم
(جونکوک تو مدرسه خودشو اجتماعی نشون میده که کسی بهش شک نکنه)
پرش زمانی
«««ویو ات»»»
مدرسه تموم شد منم واقعا خسته بودم پس سریع رفتم که سوار ماشین بشم و برم که متوجه شدم یکی داره صدام میکنه برگشتم دیدم که یکی از بچه های کلاس داره میاد سمتم اسمش جیهان بود
(علامت جیهان:&)
&ات من امشب تولدمه یه پارتی کوچولو گرفتم خوشحال میشم بیایی البته میدونم که زیاد خوشت نمیاد از این جور جاها ولی امشبو بیا
+نمیدونم اگه اوکی بودم میام
&باشه پس ادرسو برات میفرستم
باشه ای گفتم و سوار ماشین شدم بعد از 10 مین رسیدم خونه خودمو پرت کردم رو تخت و با همون لباسا خوابم برد
«««ویو جونکوک»»»
امروز خسته کننده بود خیلی ولی محبور بودم خودمو به خوشحالی بزنم میخواستم برم بیرون که جیهون صدام کرد
(جونکوک تو حیاط با جیهون دوست شده بود)
&جونکوک امشب تولدمه یه پارتی گرفتم میایی
_امشب زمان جابجایی محموله ها بود احتمالا حمله میکردن بهمون (تو دلش)
_ خب مطمئن نیستم بتونم
&لطفا خوش میگذره
_تو ادرسو بفرست من اکه تونسم میام
&باشه
_اکی فعلا خدافظ
& خدافظ
-رفتم خونه ماشین اعضا رو دیدم بچه ها اونجا بودن حتما برای برنامه امشب اومدن
#شوگا@،جین
÷جیمین~،نامجون
$جیهوپ×،تهیونگ
@امشب محموله داریم یادت هست که
_اره ،ولی من امشب یه جایی میرم زود برمیگردم
#چی میگی تو ما باید حواسمون باشه در ضمن اونا محوله های تو هستن
-میدونم من یاعت 6میرم 9برمیگردم ما ساعت 10قراره جابجا کنیم
¢وای به حالت اگه دیر بیایی
-نیشخندی زد و گفت نگران نباش هیونگ
شب پارت جدیدو میزارم
بدون شرط
استاد وارد کلاس شد و همه تعظیم کردیم که استاد صدام کرد و- گفت خودت رو معرفی کن
_سلام جـٔون جونکوک هستم
بعدش دیگه استاد شروع به درس دادن کرد
_داشتم به استاد گوش میکردم که نگاهم به دختره جولویم افتاد داشت با گوشیش زیر میز ور میرفت بیخیالش شدم و به درس گوش دادم
بعد از چند مین زنگ خورد که ارورا اومد سمتم
؛جونکوک یادته بهت گفتم همه اینجا پیش فعالن بجز یه نفر خب اون یه نفر اینه اسمش اته
_پس اسمش ات بود (تو دلش)
ات همینطوری داشت با تعجب نگاه میکرد که ارورا شونه بهش زد تا ات سلام کنه
+سلام من اتم خوشبختم
-منم جونکوکم همچنین
_بعد از مکالمه همه رفتن سمت حیات منم رفتم چندتا پسر اومدن پیشم باهم گپ زدیم
(جونکوک تو مدرسه خودشو اجتماعی نشون میده که کسی بهش شک نکنه)
پرش زمانی
«««ویو ات»»»
مدرسه تموم شد منم واقعا خسته بودم پس سریع رفتم که سوار ماشین بشم و برم که متوجه شدم یکی داره صدام میکنه برگشتم دیدم که یکی از بچه های کلاس داره میاد سمتم اسمش جیهان بود
(علامت جیهان:&)
&ات من امشب تولدمه یه پارتی کوچولو گرفتم خوشحال میشم بیایی البته میدونم که زیاد خوشت نمیاد از این جور جاها ولی امشبو بیا
+نمیدونم اگه اوکی بودم میام
&باشه پس ادرسو برات میفرستم
باشه ای گفتم و سوار ماشین شدم بعد از 10 مین رسیدم خونه خودمو پرت کردم رو تخت و با همون لباسا خوابم برد
«««ویو جونکوک»»»
امروز خسته کننده بود خیلی ولی محبور بودم خودمو به خوشحالی بزنم میخواستم برم بیرون که جیهون صدام کرد
(جونکوک تو حیاط با جیهون دوست شده بود)
&جونکوک امشب تولدمه یه پارتی گرفتم میایی
_امشب زمان جابجایی محموله ها بود احتمالا حمله میکردن بهمون (تو دلش)
_ خب مطمئن نیستم بتونم
&لطفا خوش میگذره
_تو ادرسو بفرست من اکه تونسم میام
&باشه
_اکی فعلا خدافظ
& خدافظ
-رفتم خونه ماشین اعضا رو دیدم بچه ها اونجا بودن حتما برای برنامه امشب اومدن
#شوگا@،جین
÷جیمین~،نامجون
$جیهوپ×،تهیونگ
@امشب محموله داریم یادت هست که
_اره ،ولی من امشب یه جایی میرم زود برمیگردم
#چی میگی تو ما باید حواسمون باشه در ضمن اونا محوله های تو هستن
-میدونم من یاعت 6میرم 9برمیگردم ما ساعت 10قراره جابجا کنیم
¢وای به حالت اگه دیر بیایی
-نیشخندی زد و گفت نگران نباش هیونگ
شب پارت جدیدو میزارم
بدون شرط
۷.۴k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.