این همه تکاپواین همه برو و بیا و دست در جیب مبارک کردن ف

این همه تکاپو!این همه برو و بیا و دست در جیب مبارک کردن فقط برای یک شب؟داشتم از جایی رد میشدم،یک مغازه دیدم تا سقفش کدو تنبل و نارگیل بالا رفته بود!برای یک ثانیه بیشتر ماندن در اینورِ ساعت 12 شب این همه پول باید خرج کرد و هرچه را که از گلوی مبارک رد شود را خرید و تا خرخره خورد،فقط چون یک ثانیه زمانی داری تا روزت را به شب بسپاری!!و آخرش بچه ی طفل معصومه ت بخاطر پر خوری یا هله هوله خوردن راهی بیمارستان شود..شاید هم خودت..دفترچه ی بیمه را در جیب داخل کتتان پنهان کنید،شاید لازم شد!بیچاره یلدا بانو که ما آدم ها آنقدر درگیر خرید و خوردن شدیم که سنتش را یادمان رفته..امروز انگار در لانه ی مورچه هایی زندگی میکردم که همه درحال جمع کردن دانه بودند برای زمستان سختی که در راه اسست..انگار هیچکدامشان دیگر نمیتوانستند از ساعتی ببعد از آن سوراخ زیر زمینی بیرون بیایند...برف بود،سرما بود اما امروز مورچه ها هجوم برده بودند به انبار غلات شهر و من همچون مورچه ی سیاه رنگ کوچک با شال و کلاه سیاه کناری ایستاده بودم و دنبال ملکه ام میگشتم تا یلدا را با او بگذرانم،با شکمی که فقط جای یک گندم داشت!
دیدگاه ها (۱)

اگر این بچه ی در رحمم بگذارد من خوب حفظ ظاهر کردن را بلد شده...

دون شک همه ی ما تعریفی شخصی از مدینه ی فاضله داریم..که تبدیل...

پاییز قابله ی نابلدی بود که تمام برگ هایی را که تابستان آبست...

همیشه که نباید خوب بود..همیشه که نباید مثل فرشته ی مهربان با...

پارت : ۴۳

خون آشام عزیز (77)

فیک وسپریا 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط