لجباز جذابP54
لجباز_جذابP54
ویو کوک
توی راه رو نشسته بودمم... همینطور گریه میکردمم.. ات چرا اینکارو کردی... بهت گفته بودم بلایی سر خودت بیاری نمیبخشمت... ولی گوش ندادی.. نه باید اون حرفو بهت میزدمم..
÷بابااااااا... هقق
=ات کجاست؟
$تو کماعهه... هق. قرص خورده.. (گریا)
=چراااا؟ کی بهش داده؟
$خودش..
=چرا گذاشتین؟
$من هیچی نمیدونستمممم...
کوک درو باز کرد اگه کوک نبود بچم الانن...
=دکترش کجاست؟
÷حرف زدیم..
=میخوام خودم ببینمش کجاست؟
÷رفته تو اتاقش.. بابا؟ کجا میری؟
$واای اگه بلایی سرش بیاد چی؟
خودمو نمیبخشممم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو تهیونگ
هممون خیلی ناراحت بودیمم.. تا اینکه دکترش اومد..
دکتر: یک نفر میتونه بره داخل... فقط یک نفر..
_من... من میرمم
$نه من میرمم
_شما برین گریتون میگیره تهیونگم همینطور من خودم میرم مواظبم شما اینجا استراحت کنین...
$خیلی ممنون.. که به فکرمونی...
(برا دلش خودش گفت کجای کاری؟)
_چشم..
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفتم و روی صندلیه کنار تخت نشستمم..
_ات چرا اینکارو کردی؟ هیچ میدونی چقدر دوست دارممم؟ چقدر عاشقتم؟
واسه خودمم متاسفم که گذاشتم این کارو بکنی... لطفا بهوش بیااا... لطفاا ات.. نرووو.. اگه بری منم.. میام.. اتت..
همیشههه با خودم میگفتم چجوری بهت اعتراف کنم؟ کجا اعتراف کنم؟ تا اینکه کردممم.. اما تووو... توووو بعدش تا فهمیدی میخواسای ترکم کنی... اونم موقعی که خودتم منو دوست داشتی... ات من نمیزارمم اینجوری بری...
همینجوری داشتم باهاش حرف میزدم.. که یهو یکی از انگشتاش تکون خورد..
_وااای ات خودتی؟ یعنی... یعنی زنده شدی؟(زنده بوود گیج شده فکر کرده مرده)
_تهیووونگگگ.... دکترو خبر کن...
÷چیشده؟ بهوش اومد؟
_ات.. ات.. صدامومیشنوی؟(من که نمیشنوم)
÷دکتر.. دکتررررر
دکتر: چیشده؟ چرا انقدر سرصدا میکنین؟
_ات زنده شده... ارههه
دکتر: برو بیرون تو حالت خوب نیست..
_دستش.. دستش.. خودم دیدم... تکونش داد..
(باشه باشه هل نکن خودت قش کنی باز)
دکتر: خیلی خب... برو بیروون..
_دکتر خوب شد دیگههه
دکتر: هنوز کار دارههه.. لطفا بزارید کارمو بکنم..
÷بیا بریمم..
(مثلا گفت شما گریه میکنین من خودمم باشم بهتره.. الانم عالیههه )
_میخوادچیکار کنه؟
دکتر: میری بیرون یا بگم پرستارا ببرنت؟
÷اوکی.. بریمم..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_خوب د.. برو به مامانتم بگوو.. باباتم بگوو.. زنگ بزن به همه بگووو
÷اوکی.. بیا بریمم پیششون خودت بگوو _نه من اینجامکمکی خواستن باشم..
÷کمک؟ اوکی
(وقتی نمیدونی چیکار کنی؟ )
ویو کوک
توی راه رو نشسته بودمم... همینطور گریه میکردمم.. ات چرا اینکارو کردی... بهت گفته بودم بلایی سر خودت بیاری نمیبخشمت... ولی گوش ندادی.. نه باید اون حرفو بهت میزدمم..
÷بابااااااا... هقق
=ات کجاست؟
$تو کماعهه... هق. قرص خورده.. (گریا)
=چراااا؟ کی بهش داده؟
$خودش..
=چرا گذاشتین؟
$من هیچی نمیدونستمممم...
کوک درو باز کرد اگه کوک نبود بچم الانن...
=دکترش کجاست؟
÷حرف زدیم..
=میخوام خودم ببینمش کجاست؟
÷رفته تو اتاقش.. بابا؟ کجا میری؟
$واای اگه بلایی سرش بیاد چی؟
خودمو نمیبخشممم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو تهیونگ
هممون خیلی ناراحت بودیمم.. تا اینکه دکترش اومد..
دکتر: یک نفر میتونه بره داخل... فقط یک نفر..
_من... من میرمم
$نه من میرمم
_شما برین گریتون میگیره تهیونگم همینطور من خودم میرم مواظبم شما اینجا استراحت کنین...
$خیلی ممنون.. که به فکرمونی...
(برا دلش خودش گفت کجای کاری؟)
_چشم..
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفتم و روی صندلیه کنار تخت نشستمم..
_ات چرا اینکارو کردی؟ هیچ میدونی چقدر دوست دارممم؟ چقدر عاشقتم؟
واسه خودمم متاسفم که گذاشتم این کارو بکنی... لطفا بهوش بیااا... لطفاا ات.. نرووو.. اگه بری منم.. میام.. اتت..
همیشههه با خودم میگفتم چجوری بهت اعتراف کنم؟ کجا اعتراف کنم؟ تا اینکه کردممم.. اما تووو... توووو بعدش تا فهمیدی میخواسای ترکم کنی... اونم موقعی که خودتم منو دوست داشتی... ات من نمیزارمم اینجوری بری...
همینجوری داشتم باهاش حرف میزدم.. که یهو یکی از انگشتاش تکون خورد..
_وااای ات خودتی؟ یعنی... یعنی زنده شدی؟(زنده بوود گیج شده فکر کرده مرده)
_تهیووونگگگ.... دکترو خبر کن...
÷چیشده؟ بهوش اومد؟
_ات.. ات.. صدامومیشنوی؟(من که نمیشنوم)
÷دکتر.. دکتررررر
دکتر: چیشده؟ چرا انقدر سرصدا میکنین؟
_ات زنده شده... ارههه
دکتر: برو بیرون تو حالت خوب نیست..
_دستش.. دستش.. خودم دیدم... تکونش داد..
(باشه باشه هل نکن خودت قش کنی باز)
دکتر: خیلی خب... برو بیروون..
_دکتر خوب شد دیگههه
دکتر: هنوز کار دارههه.. لطفا بزارید کارمو بکنم..
÷بیا بریمم..
(مثلا گفت شما گریه میکنین من خودمم باشم بهتره.. الانم عالیههه )
_میخوادچیکار کنه؟
دکتر: میری بیرون یا بگم پرستارا ببرنت؟
÷اوکی.. بریمم..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_خوب د.. برو به مامانتم بگوو.. باباتم بگوو.. زنگ بزن به همه بگووو
÷اوکی.. بیا بریمم پیششون خودت بگوو _نه من اینجامکمکی خواستن باشم..
÷کمک؟ اوکی
(وقتی نمیدونی چیکار کنی؟ )
۱۱.۴k
۰۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.