دختر مافیا پارت ۱۸
رجینالد:نگهبان ها
دو تا نگهبان اومدن سمت من و یکی سمت چپ و اون یکی سمت راست من قرار گرفت
رجینالد:ببرینش اتاق شکنجه ولی زیاد نباید آسیب ببینه فهمیدین؟
زیاد هیکلی نبودن پس کارم راحت بود
تا یکیشون اومد دستامو ببنده شوکر رو بهش زدم
و اون یکی می خواست از پشت منو بگیره که یه لگد بهش زدم
و هردوتا از درد داشتن توی خودشون جمع میشدن و ناله می کردن
_چه نگهبان های ضعیفی داری!
رجینالد:واقعا شم آوره،یکی بیاد این دوتا جنازه رو ببره پرت کنه بیرون
و دونفر اومدن اون دوتا رو بردن
_خب تصمیمت چیه؟
رجینالد:برو از دفترم بیرون
_چرا باید گوش کنم
و رفتم سمتش و اسلحه ی توی کیفم رو توی دستم گرفت و دستامو بردم پشت تا اسلحه رو نبینه
رجینالد:چرا اینقدر برات مهمه؟
_میدونی چیه؟خیلی دوست داشتم که جای یه رئیس مافیا بودم
دجینالد:چیزی نوشیدی؟داری چرت و پرت میگی
_نه،دارم میگم که بای بای
و اسلحه رو سمت گرفتم و یه تیر حرومش کردم
رجینالد:تو....تو چطو...ری
_که کلی نگهبان اومدن توی اتاق
_اگه کاری کنین یه گلوله به سرش میزنم،فهمیدین؟!(با داد)
رجینالد:چ..را
_حالا تا اون یکی دستت رو نزدم سریع روی ازن برگه روی میزت بنویس که بعد از تو رئیس مافیا سرخ سامانتا هیز(فامیلی سامانتا هیز هست)هست و بدون هیچ شکی باید بعد از مرگت که مهم نیست چطوری مُردی اون رئیس بشه،سریع بنویس(با داد)
رجینالد:اگه...بن...ویسم.....منو ..نمی.کشی؟
_میگم بنویس!اوه و نگهبانان این مافیا هم بدون هیچ شکی قبول میکنن و تمام نگهبان هایی که الان دارن این صحنه رو تماشا می کنند کشته میشن!(با داد)
که تمام نگهبان ها ترسیدن
رجینالد:با...شه
هر جوری که شده بود چیزایی که گفته بودم رو نوشت
رجینالد:بیا
_امضا بزن(با داد)
امضا زد و برگه رو داد به من
_خب عالیه،پس سایونارا رجینالد
و تموم شد،رجینالد مُرد
_تمامی نگهبان های اینجا،سریع این جنازه رو یه جا دفن کنید
یکی از نگهبان ها گفت:اما
_اوه یادم رفته بود،یه نگهبان از بیرو بیاد تو(با داد)
_هی این جنازه رو ببر بیرون دفن کن بعدش هم میری تمامی یه مامور ها رو جمع می کنی فهمیدی؟!
جواب نداد و فقط نگاهم کرد
_گفتم فهمیدی؟!(با داد)
که سریع اومد اون جنازه رو بُرد
_حالا هم شما هایی که توی اتاق هستید به مغزتون شلیک کنید یا من به بدترین شکل ممکن میکشمتون
که سریع همون خودشون رو کشتن
حالا اتاق شده بود مثل یه کشتار گاه،تمام اتاق پر از خون و کلی جنازه بود
منم از بین این جنازه ها رد شدم و رفتم بیرون تا خبر مهمی رو علام کنم
_____________________________________________
بچه ها اگه واقعا خیلی بد شده و داستان چرت شده به من بگید لطفا
تا پارت بعدی
جانه🩷
دو تا نگهبان اومدن سمت من و یکی سمت چپ و اون یکی سمت راست من قرار گرفت
رجینالد:ببرینش اتاق شکنجه ولی زیاد نباید آسیب ببینه فهمیدین؟
زیاد هیکلی نبودن پس کارم راحت بود
تا یکیشون اومد دستامو ببنده شوکر رو بهش زدم
و اون یکی می خواست از پشت منو بگیره که یه لگد بهش زدم
و هردوتا از درد داشتن توی خودشون جمع میشدن و ناله می کردن
_چه نگهبان های ضعیفی داری!
رجینالد:واقعا شم آوره،یکی بیاد این دوتا جنازه رو ببره پرت کنه بیرون
و دونفر اومدن اون دوتا رو بردن
_خب تصمیمت چیه؟
رجینالد:برو از دفترم بیرون
_چرا باید گوش کنم
و رفتم سمتش و اسلحه ی توی کیفم رو توی دستم گرفت و دستامو بردم پشت تا اسلحه رو نبینه
رجینالد:چرا اینقدر برات مهمه؟
_میدونی چیه؟خیلی دوست داشتم که جای یه رئیس مافیا بودم
دجینالد:چیزی نوشیدی؟داری چرت و پرت میگی
_نه،دارم میگم که بای بای
و اسلحه رو سمت گرفتم و یه تیر حرومش کردم
رجینالد:تو....تو چطو...ری
_که کلی نگهبان اومدن توی اتاق
_اگه کاری کنین یه گلوله به سرش میزنم،فهمیدین؟!(با داد)
رجینالد:چ..را
_حالا تا اون یکی دستت رو نزدم سریع روی ازن برگه روی میزت بنویس که بعد از تو رئیس مافیا سرخ سامانتا هیز(فامیلی سامانتا هیز هست)هست و بدون هیچ شکی باید بعد از مرگت که مهم نیست چطوری مُردی اون رئیس بشه،سریع بنویس(با داد)
رجینالد:اگه...بن...ویسم.....منو ..نمی.کشی؟
_میگم بنویس!اوه و نگهبانان این مافیا هم بدون هیچ شکی قبول میکنن و تمام نگهبان هایی که الان دارن این صحنه رو تماشا می کنند کشته میشن!(با داد)
که تمام نگهبان ها ترسیدن
رجینالد:با...شه
هر جوری که شده بود چیزایی که گفته بودم رو نوشت
رجینالد:بیا
_امضا بزن(با داد)
امضا زد و برگه رو داد به من
_خب عالیه،پس سایونارا رجینالد
و تموم شد،رجینالد مُرد
_تمامی نگهبان های اینجا،سریع این جنازه رو یه جا دفن کنید
یکی از نگهبان ها گفت:اما
_اوه یادم رفته بود،یه نگهبان از بیرو بیاد تو(با داد)
_هی این جنازه رو ببر بیرون دفن کن بعدش هم میری تمامی یه مامور ها رو جمع می کنی فهمیدی؟!
جواب نداد و فقط نگاهم کرد
_گفتم فهمیدی؟!(با داد)
که سریع اومد اون جنازه رو بُرد
_حالا هم شما هایی که توی اتاق هستید به مغزتون شلیک کنید یا من به بدترین شکل ممکن میکشمتون
که سریع همون خودشون رو کشتن
حالا اتاق شده بود مثل یه کشتار گاه،تمام اتاق پر از خون و کلی جنازه بود
منم از بین این جنازه ها رد شدم و رفتم بیرون تا خبر مهمی رو علام کنم
_____________________________________________
بچه ها اگه واقعا خیلی بد شده و داستان چرت شده به من بگید لطفا
تا پارت بعدی
جانه🩷
۲.۱k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.