عشق ابدی ♥ p19
+عشقم؟
_جونم؟
+بیا هرچه زود تر ازدواج کنیم مثلا فردا
_باشه به خانوادت بگو
+اوکی زنگ زد به خانوادش
=الو
+سلام مامان منم ات
=اوه سلام دخترم با تلفن کی زنگ زدی
+جیمین خب زنگ زدم بهتون بگم که ما فردا ازدواج میکنیم
=چقدر زود من هیچ لباسی نخریدم
+مامان عروس منم نه تو که
=چه ربطی داره خدایا باشه باشه من برم خرید خدافظ
قط کرد
+مامان الو الوو قط کرد خب ماهم بریم لباس انتخاب کنیم برای عروسی
_اوکی بریم هنوز ساعت2و ما نهار نخوردیم بریم رستوران؟
+تو مگه شرکت کار نداری
_امروز من کار ندارم
+خب باشه بدو سریع بریم
_اوکی
رفتن اتاقشون لباسشون رو عوض کردن دست همو گرفتن رفتن سمت ماشین سوار ماشین شدن حرکت کردن به سمت فروشگاه لباس عروس داماد
بعد45مین رسیدن
+جیمین؟
_جونم؟
+من گشنم شده
_اخه فدات بشم بیا بریم اینجا یه رستوران هس
+باشه بریم
رفتن رستوران
+من دوکبوکی میخوام
_تو از اون زیاد خوشت نمیومد
+دیگه میاد میخوای چیکار کنم بچت میخواد خب(چشم غره)
_باشه باشه اینطوری نکن اخه من فدای هر دوتون بشم
+گارسونننن
•بله اقا؟
_یه دوکبوکی بیار با نودل سوشی
•چشم آقا
بعد25مین غذا هارو آوردن
_ممنون
•امر دیگه ندارین؟
_نه میتونی بری
گارسون رفت
+به به حملهههه
_ات تورو خدا اروم هرکی ندونه فک میکنه که بهت غذا نمیدادم
+مگه میدادی؟
_ات؟؟
+باشه بابا
خوردن اینا رفتن سمت فروشگاه
+هییی با توعم
_فک کنم بارداری رو اخلاقتم تاثیر داشته
+به من چه خب داشتم میگفتم..
_جان بگو
+وسط حرف من نپر
_باشه غلط کردم
+به هرچی انتخاب کردم گیر نمیدی اوکی؟ وگرنه تا2ماه قهرم باهات
_اوکی ولی..
+ولی اما نداریم
_باشه خودتو عصبی نکن
اینا رفتن داخل مغازه
~سلام خوش امدید میتونم کمکتون کنم
+سلام ممنون یه لباس قشنگ بدون نگین اینجور چیزا
~بله بفرمایین از این طرف
~اینچطوره؟
+وایی همونی که میخواستم میخوام امتحانش کنم
~حتما بفرمایین
ات رفت پوشید امد پیش جیمین
+عشقم؟
_وایییی چقدر خوشگل شدی من برای بار200عاشقت شدم
+میدونم خوشگل شدم ات داشت با عشوه برمیگشت که با کله خورد زمین
_خوبی(خنده) امد دست ات رو بگیره
+همش تقصیر توعه چشمم زدی
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥
۲٠لایک
20کامنت
_جونم؟
+بیا هرچه زود تر ازدواج کنیم مثلا فردا
_باشه به خانوادت بگو
+اوکی زنگ زد به خانوادش
=الو
+سلام مامان منم ات
=اوه سلام دخترم با تلفن کی زنگ زدی
+جیمین خب زنگ زدم بهتون بگم که ما فردا ازدواج میکنیم
=چقدر زود من هیچ لباسی نخریدم
+مامان عروس منم نه تو که
=چه ربطی داره خدایا باشه باشه من برم خرید خدافظ
قط کرد
+مامان الو الوو قط کرد خب ماهم بریم لباس انتخاب کنیم برای عروسی
_اوکی بریم هنوز ساعت2و ما نهار نخوردیم بریم رستوران؟
+تو مگه شرکت کار نداری
_امروز من کار ندارم
+خب باشه بدو سریع بریم
_اوکی
رفتن اتاقشون لباسشون رو عوض کردن دست همو گرفتن رفتن سمت ماشین سوار ماشین شدن حرکت کردن به سمت فروشگاه لباس عروس داماد
بعد45مین رسیدن
+جیمین؟
_جونم؟
+من گشنم شده
_اخه فدات بشم بیا بریم اینجا یه رستوران هس
+باشه بریم
رفتن رستوران
+من دوکبوکی میخوام
_تو از اون زیاد خوشت نمیومد
+دیگه میاد میخوای چیکار کنم بچت میخواد خب(چشم غره)
_باشه باشه اینطوری نکن اخه من فدای هر دوتون بشم
+گارسونننن
•بله اقا؟
_یه دوکبوکی بیار با نودل سوشی
•چشم آقا
بعد25مین غذا هارو آوردن
_ممنون
•امر دیگه ندارین؟
_نه میتونی بری
گارسون رفت
+به به حملهههه
_ات تورو خدا اروم هرکی ندونه فک میکنه که بهت غذا نمیدادم
+مگه میدادی؟
_ات؟؟
+باشه بابا
خوردن اینا رفتن سمت فروشگاه
+هییی با توعم
_فک کنم بارداری رو اخلاقتم تاثیر داشته
+به من چه خب داشتم میگفتم..
_جان بگو
+وسط حرف من نپر
_باشه غلط کردم
+به هرچی انتخاب کردم گیر نمیدی اوکی؟ وگرنه تا2ماه قهرم باهات
_اوکی ولی..
+ولی اما نداریم
_باشه خودتو عصبی نکن
اینا رفتن داخل مغازه
~سلام خوش امدید میتونم کمکتون کنم
+سلام ممنون یه لباس قشنگ بدون نگین اینجور چیزا
~بله بفرمایین از این طرف
~اینچطوره؟
+وایی همونی که میخواستم میخوام امتحانش کنم
~حتما بفرمایین
ات رفت پوشید امد پیش جیمین
+عشقم؟
_وایییی چقدر خوشگل شدی من برای بار200عاشقت شدم
+میدونم خوشگل شدم ات داشت با عشوه برمیگشت که با کله خورد زمین
_خوبی(خنده) امد دست ات رو بگیره
+همش تقصیر توعه چشمم زدی
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥
۲٠لایک
20کامنت
۱۶.۲k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.