تصور از تهیونگ ♥️✨
تصور از تهیونگ ♥️✨
تک پارت ✨
••[صبح بعد از رابطه...💦]••
آروم به پهلو چرخیدی تا تهیونگی که درحال لباس پوشیدن بود رو ببینی. با حس سرما پتورو یکم بیشتر روی خودت کشیدی.
_مطمئنی میخواب برم؟!
+وای تهیونگ اره برو مطمئنم. سه یوون پیشم هست مگه نه مامانی؟
دختر سه سالتون با حالت کیوتی گفت
×اره من به مواظب مامانی هستم بابا
تهیونگ چند قدمی برداشت تا نزدیک سه یوون بشه وقتی بهش رسید روی زانو هاش نشست تا تقریبا هم قدش بشه
_آفرین دختر کوچولوی بابا
صورتشو نزدیک سه یوون برد و پیشونیش رو بوسید بعد بلند شد و نزدیک خودت اومد و پیشونی توهم بوسید
×بابایی!!
_جونم بابا
×مامان چرا درد داره؟!
_عاا...خب...دیشب یکم شیطونی کردو ...خب
+تهییووووننگگگ
_خورد زمین
×مامانم مثل من که اوندفه خوردم زمین درد داره؟!
_اره اره...خب دیگه من برم مراقب خودتون باشین.
از اتاق خارج شد و درو بست.
سه یوون با حالت مرموزی بهت نزدیک شد و کنارت روی تخت نشست دستشو روی شکمت گذاشت و گفت:
×مامانی اینجات درد میکنه؟!
و فشاری بهش وارد کرد که از درد "آخی" زیر لب گفتی
+اوهوم اونجام درد میکنه
با حالت کیوت تری گفت
×چرا مراقب خودت نیستی اخه
لبخندی زدی که سه یوون هم با دیدن لبخند تو خندید .
همینطور که داشت بهت نگاه میکرد یهو چشماش گرد شد "هینی"کشید و گفت:
×وای مامانی گردنت چرا کبود شده؟!
خیلی هول شده بودی و نمیتونستی جوابی براش پیدا کنی. دستتشو به لباست بردی تا یکم بپوشونیش.
+خب...بابات که گفت وقتی خوردم زمین گردنم کبود شد دیگه
×وای بزار بوسش کنم زود خوب شه
اومد نزدیک و سرشو توی گردنت برو و آروم لباشو گذاشت جای کبودی که صحنه های دیشب جلوی چشمت اومدن
+سه یوون من میخوام برم حموم
_باشه مامانی منم میرم کارتون ببینم
به سختی از روی تخت بلند شدی و به سمت حموم اتاق راه افتادی در حموم باز گردی و وارد شدی. لباسات رو درآوردی و وان رو پر از آب گرم کردی.
رفتی داخل وان که با برخورد بدنت با آب گرم احساس کردی همه مولکول های دردی که توی وجودت بودن به آب منتقل شدن.
آروم برای چند دقیقه چشمات رو بستی که صدای سه یوون رو شنیدی
×مامانی بیا بیرون دیگه
تقریبا داد زدی
+اومدم...اومدم
حولرو برداشتی و پوشیدیش و از حموم خارج شدی سعی کردی لباسایی رو بپوشی که خیلی توشوت راحت هستی.
دست سه یوون رو گرفتی و باهم از پله ها پایین اومدین موهای نمدارت رو با دستت به عقب دادی و هوفی زیر لب گفتی.
---
تک پارت ✨
••[صبح بعد از رابطه...💦]••
آروم به پهلو چرخیدی تا تهیونگی که درحال لباس پوشیدن بود رو ببینی. با حس سرما پتورو یکم بیشتر روی خودت کشیدی.
_مطمئنی میخواب برم؟!
+وای تهیونگ اره برو مطمئنم. سه یوون پیشم هست مگه نه مامانی؟
دختر سه سالتون با حالت کیوتی گفت
×اره من به مواظب مامانی هستم بابا
تهیونگ چند قدمی برداشت تا نزدیک سه یوون بشه وقتی بهش رسید روی زانو هاش نشست تا تقریبا هم قدش بشه
_آفرین دختر کوچولوی بابا
صورتشو نزدیک سه یوون برد و پیشونیش رو بوسید بعد بلند شد و نزدیک خودت اومد و پیشونی توهم بوسید
×بابایی!!
_جونم بابا
×مامان چرا درد داره؟!
_عاا...خب...دیشب یکم شیطونی کردو ...خب
+تهییووووننگگگ
_خورد زمین
×مامانم مثل من که اوندفه خوردم زمین درد داره؟!
_اره اره...خب دیگه من برم مراقب خودتون باشین.
از اتاق خارج شد و درو بست.
سه یوون با حالت مرموزی بهت نزدیک شد و کنارت روی تخت نشست دستشو روی شکمت گذاشت و گفت:
×مامانی اینجات درد میکنه؟!
و فشاری بهش وارد کرد که از درد "آخی" زیر لب گفتی
+اوهوم اونجام درد میکنه
با حالت کیوت تری گفت
×چرا مراقب خودت نیستی اخه
لبخندی زدی که سه یوون هم با دیدن لبخند تو خندید .
همینطور که داشت بهت نگاه میکرد یهو چشماش گرد شد "هینی"کشید و گفت:
×وای مامانی گردنت چرا کبود شده؟!
خیلی هول شده بودی و نمیتونستی جوابی براش پیدا کنی. دستتشو به لباست بردی تا یکم بپوشونیش.
+خب...بابات که گفت وقتی خوردم زمین گردنم کبود شد دیگه
×وای بزار بوسش کنم زود خوب شه
اومد نزدیک و سرشو توی گردنت برو و آروم لباشو گذاشت جای کبودی که صحنه های دیشب جلوی چشمت اومدن
+سه یوون من میخوام برم حموم
_باشه مامانی منم میرم کارتون ببینم
به سختی از روی تخت بلند شدی و به سمت حموم اتاق راه افتادی در حموم باز گردی و وارد شدی. لباسات رو درآوردی و وان رو پر از آب گرم کردی.
رفتی داخل وان که با برخورد بدنت با آب گرم احساس کردی همه مولکول های دردی که توی وجودت بودن به آب منتقل شدن.
آروم برای چند دقیقه چشمات رو بستی که صدای سه یوون رو شنیدی
×مامانی بیا بیرون دیگه
تقریبا داد زدی
+اومدم...اومدم
حولرو برداشتی و پوشیدیش و از حموم خارج شدی سعی کردی لباسایی رو بپوشی که خیلی توشوت راحت هستی.
دست سه یوون رو گرفتی و باهم از پله ها پایین اومدین موهای نمدارت رو با دستت به عقب دادی و هوفی زیر لب گفتی.
---
۳۷.۸k
۰۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.