ادامه پارت

ادامه پارت۶
هینا: این یه خرسه متوجه ترس اریک شدم و مشعل رو برداشتم و به طرف خرس گرفتم
خرس غرش میکرد که به سنگ خورد به سرم سرم خیلی درد داشت و هیچی احساس نمیکردم پدر و بقیه رسیدن و خرس فرار کرد که متوجه خونریزی از سرم شدم و بیهوش شدم فقط متوجه صدای اریک و کایل شدم و دیگه چیزی نفهمیدم......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
دیدگاه ها (۰)

پارت 7 اریک: باورم نمی شد که هینا داشت ازم محافظت میکرد این ...

پارت 8 گفت هینا منو ببخش تقصیر منه که زخمی شدیدستش رو گرفتم ...

پارت 6 صدای پای اسب اومد پدر و سربازاش از راه رسیدن مادر به ...

پارت 5 هینا: سه هفته گذشته من موفق شدم که خودم رو تو دل براد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط