پارت

پارت 8
گفت هینا منو ببخش تقصیر منه که زخمی شدی
دستش رو گرفتم و گفتم نگران نباش من حالم خوب میشه زوانوت که درد نمیکنه
اریک: با شنیدنش هیچی نگفتم و سرم و انداختم پایین که پدر گفت میشه چند لحظه منو با هینا تنها بگذارید
با خودم گفتم یعنی میخواد درمورد چه چیزی با هینا صحبت کنه
(مکالمه هینا و پدرش)
پدر: تو کی هستی
هینا: پدر این چه سوالی هست من هینا سالتوران هستم
پدر: نه تو عوض شدی بهم بگو کی هستی
هینا: من همون هینا همیشگی هستم و فقط اخلاقم رو عوض کردم
من فهمیدم کار هام اشتباه بوده
پدر: خوشحالم که اینو می شنوم
(پایان مکالمه)
کایل: کنجکاو شدیم که بدونیم که پدر به هینا چی میگه از سر فضولی گوشم رو به در چسبوندم که بشنوم که یهو در باز شد و پدر اومد بیرون و یه نگاهی به من کرد و یه نگاهی به اریک و رفت
رفتم تو که بفهمم پدر چی به هینا گفته وقتی رفتم هینا از روی تخت به بیرون نگاه میکرد که با بستن در توجهش به من جلب شد و گفت چیزی شده برادر کایل که گفتم نه اگه چیزی نیاز داشتی صدام کن
نشستم جلوش و گفتم که پدر به تو چی گفت هینا گفت چیز خواصی نبود نگران نباش
بلند شدم که برم که هینا گفت......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
دیدگاه ها (۰)

پارت 9 برادر کایل من معذرت میخوام ( با گریه) گفتم چرا برای چ...

پارت 10مادر اومد تو و گفت چرا گریه میکنی درد داری و دست مادر...

پارت 7 اریک: باورم نمی شد که هینا داشت ازم محافظت میکرد این ...

ادامه پارت۶هینا: این یه خرسه متوجه ترس اریک شدم و مشعل رو بر...

عشق رمانتیک من❤😎پارت ۷ویو صبح با یه دل درد بدی از جام پاشدم ...

عشق رمانتیک من❤😎پارت ۱۱ویو جونکوکخیلی اعصابم به هم ریخته بود...

عشق رمانتیک من😎❤پارت ۴ویو ساعت ۶ از خواب بلند شدم ۸ قرار بود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط