ظهور ازدواج
ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۵۰۶
با بغض و ناباور :گفتم تو از سالها قبلش منو
ميشناختي.. مراقبم بودي.. معرفم شدي تا تو اوج درموندگي
و بي پولیم کار پیدا کنم...
خواست بره که اشک تو چشمام حلقه زد و گفتم دیگه برام چیکارا کردی و نمیدونم جیمز ترینر؟
توجهی نکرد و یه قدم برداشت بره سمت اتاقش که اتیش گرفتم و با درد داد زدم تو کی هستی؟ منو از کجا
میشناختی؟ چي ميخواي ازم؟ و با خشم ظرف شکلات خوري روي ميز رو پرت کردم رو زمین که با صداي بدي شکست و اشکمم جاري شد. نگاه خشک و پراز دردش رو روي خرده شیشه ها کشید
اشفته داد زدم تو واقعا کي هستي جيمز؟ من کیم؟ اروم نگاهش رو از خرده شیشه هاي روي زمین برداشت و سرشو کج کرد و زل زد تو چشمام
چشماش سرخ بود. سرخ و تب دار.. دلم گرفت
ابرو بالا انداختم و گفتم من که خودم رفتم. چه اهمیتی
داره؟ با عصبانیت :گفت حتما داره که میگم.. لطفا همین الان بیا
اینجا و قطع کرد. واااه..این همه وقته من سر کار نرفتم یهو خواب نما شدن که برم
استعفا بدم؟ چه مدلشه این؟
خودم کم دردسر دارم. اینم اضافه شده.
کلافه تاکسی گرفتم و رفتم خانه سالمندان..
داغ دلم تازه شد.. اخ..
من یه مدت مثل چی اینجا کار میکردم
یه خاطر در آوردن پول زندگی و بیمارستان مامان هرکاري
میکردم بغض کردم.
چه روزاي سختي بود..
با نفس خيلي سنگيني رفتم داخل.
جسي مدير اينجا جدی پشت میزش نشسته بود و با ورودم برگه ای گذاشت جلوم و گفت امضا کن..
گنگ گفتم این چیه؟
جسي-استعفات...
گیج گفتم من اصلا متوجه نمیشم استعفا دادن من به چه
درد میخوره؟
جسي براي كامل بودن پرونده ات..
کلافه :گفتم میتونین بزنین اخراج.
عصبي
گفت: باید یه چیزی داشته باشم که پس فردا مُعَرِفت
پیداش شد گفت چرا نیست و این حرفا بگم خودت استعفا دادي.. يه مدت من سفر بودم. همه چیز بهم ریخته..
متعجب :گفتم معرف؟ من که اصلا معرف نداشتم. کلافه پرونده جلوش رو ورق زد و برگردوندنش سمت من
کلافه پرونده جلوش رو ورق زد و برگردوندنش سمت من گفت:اگه معرف نداشتی اصلا استخدامت نمیکردیم. این
و معرفي نامه ات... متعجب و گنگ به پرونده نگاه کردم
این.. نفسم بند اومد. این امکان نداره
من.. باورم نمیشه. بهت زده نفسمو بیرون دادم.
جيمین اسم معرف نوشته شده بود ترینر و اینم
( فصل سوم ) پارت ۵۰۶
با بغض و ناباور :گفتم تو از سالها قبلش منو
ميشناختي.. مراقبم بودي.. معرفم شدي تا تو اوج درموندگي
و بي پولیم کار پیدا کنم...
خواست بره که اشک تو چشمام حلقه زد و گفتم دیگه برام چیکارا کردی و نمیدونم جیمز ترینر؟
توجهی نکرد و یه قدم برداشت بره سمت اتاقش که اتیش گرفتم و با درد داد زدم تو کی هستی؟ منو از کجا
میشناختی؟ چي ميخواي ازم؟ و با خشم ظرف شکلات خوري روي ميز رو پرت کردم رو زمین که با صداي بدي شکست و اشکمم جاري شد. نگاه خشک و پراز دردش رو روي خرده شیشه ها کشید
اشفته داد زدم تو واقعا کي هستي جيمز؟ من کیم؟ اروم نگاهش رو از خرده شیشه هاي روي زمین برداشت و سرشو کج کرد و زل زد تو چشمام
چشماش سرخ بود. سرخ و تب دار.. دلم گرفت
ابرو بالا انداختم و گفتم من که خودم رفتم. چه اهمیتی
داره؟ با عصبانیت :گفت حتما داره که میگم.. لطفا همین الان بیا
اینجا و قطع کرد. واااه..این همه وقته من سر کار نرفتم یهو خواب نما شدن که برم
استعفا بدم؟ چه مدلشه این؟
خودم کم دردسر دارم. اینم اضافه شده.
کلافه تاکسی گرفتم و رفتم خانه سالمندان..
داغ دلم تازه شد.. اخ..
من یه مدت مثل چی اینجا کار میکردم
یه خاطر در آوردن پول زندگی و بیمارستان مامان هرکاري
میکردم بغض کردم.
چه روزاي سختي بود..
با نفس خيلي سنگيني رفتم داخل.
جسي مدير اينجا جدی پشت میزش نشسته بود و با ورودم برگه ای گذاشت جلوم و گفت امضا کن..
گنگ گفتم این چیه؟
جسي-استعفات...
گیج گفتم من اصلا متوجه نمیشم استعفا دادن من به چه
درد میخوره؟
جسي براي كامل بودن پرونده ات..
کلافه :گفتم میتونین بزنین اخراج.
عصبي
گفت: باید یه چیزی داشته باشم که پس فردا مُعَرِفت
پیداش شد گفت چرا نیست و این حرفا بگم خودت استعفا دادي.. يه مدت من سفر بودم. همه چیز بهم ریخته..
متعجب :گفتم معرف؟ من که اصلا معرف نداشتم. کلافه پرونده جلوش رو ورق زد و برگردوندنش سمت من
کلافه پرونده جلوش رو ورق زد و برگردوندنش سمت من گفت:اگه معرف نداشتی اصلا استخدامت نمیکردیم. این
و معرفي نامه ات... متعجب و گنگ به پرونده نگاه کردم
این.. نفسم بند اومد. این امکان نداره
من.. باورم نمیشه. بهت زده نفسمو بیرون دادم.
جيمین اسم معرف نوشته شده بود ترینر و اینم
- ۱.۱k
- ۰۶ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط