عمارتهان

#عمارت_هان
PT:13

*چندماه بعد*

*ا.ت ویو*

چندماه گذشته بود و زندگی خیلی خوبی داشتیم و دیگه دعوام نمیکرد تنبیهم نمیکرد و خیلی باهم خوب بودیم تا اینکه دعوتمون کردن به یه مهمونی کاری برای کارای چان و اونجا منم با خودش برد و رسیدیم اونجا

هان:حواست باشه گفتم فقط نزدیک من میمونیا

ا.ت:باشه

هان:اخرشم که لباس خودتو پوشیدی،،،، ولش حالا دستمو بگیر

سرمو انداختم پایین دستشو گرفتم رفتیم تو و رفتیم پیش دوستاش

هان:سلام به همگی بعد مدتها دیدمتون

سوهو:سلام ماهم دیدیمت بلاخره،،،،، ایشون کیه

هان:دوست دخترمه

ا.ت:خوشبختم

سوهو:همچنین،،، نزدیک نمیشم چون رگ غیرتش میزنه بالا یا منو جر میده یا شمارو

ا.ت:راحت باشید اونی که حر میخوره فقط منم

هان یدونه زد بهم که ساکت شدم ساعت شده بود 12 شب و کم کم رفتیم خونه

ا.ت:منکه معذرت خواهی کردم(مست)

هان:هیششششش نمیخوام صداتو بشنوم

رفتیم خونه و هان دستمو گرفت پرتم کرد تو اتاق هولم داد رو تخت و روم خیمه زد

ا.ت:برو اونور مگه چیکار کردم که بعد چندماه باید تنبیه بشم

هان:برات نام ببرم؟

ا.ت:اره بگو

هان:باشه

بلند شد نشست کنارم رو تخت

........

پایان پارت سیزدهم
دیدگاه ها (۲)

#مافیای_من p: 86*ویو ا.ت*یعنی قرار نیست یه روز اروم من داشته...

#مافیای_من p: 87دورو برمو نگاه کردم که بلکه یه نفر پیدا بشه ...

#عشق_دیوونگیه P:30(ویو ا.ت)هیونجین:داری چیکار میکنی؟!با حرفش...

وقتی دوست باباته 🤧😭

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

تکپارتی اسمات کوک درخواستی

love Between the Tides³⁷ا/ت: برای دوست دخترت خریدی؟ تهیونگ: ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط