عشق دیوونگیه
#عشق_دیوونگیه
P:30
(ویو ا.ت)
هیونجین:داری چیکار میکنی؟!
با حرفش بلافاصله عکس و پشتم قایم کردم و درحالی که حتی از خجالت نمیتونستم باهاش چشم تو چشم بشم و به سقف زول زده بودم گفتم
ا.ت:هیچی!!
با حرفم درحالی که جلوتر می اومد با اون چشم های شیطونش گفت
هیونجین:هیچی؟!
با هر قدم که جلوتر می اومد عقب تر میرفتم
ا.ت:هیچ......
حرفم با قفل شدن بازوهاش دور کمرم قطع شد
با چشمهایی گرد شده نگاهش کردم که چشم هاشو ریز کرد و من و به سمت خودش کشید طوری که بدنم به بدنش چسبید
حالا میتونستم گرمای بدنش و حس کنم و این باعث شده بود دمای بدنم بالا بره و به وضوح گونه هام قرمز بشه
با زبونش لباش و تر کرد و صورتش و نزدیکم کرد
با لحن خماری لب زد
هیونجین: تا وقتی میتونی با زبون خوش حقیقت و بگی چرا کارم و سخت میکنی؟
با بهت خاستم حرفی بزنم که با کشیده شدن عکس از توی دستم فاتحه ی خودم خوندم
عکسرو بالا آورد و گفت
هیونجین:فضولی؟!
P:30
(ویو ا.ت)
هیونجین:داری چیکار میکنی؟!
با حرفش بلافاصله عکس و پشتم قایم کردم و درحالی که حتی از خجالت نمیتونستم باهاش چشم تو چشم بشم و به سقف زول زده بودم گفتم
ا.ت:هیچی!!
با حرفم درحالی که جلوتر می اومد با اون چشم های شیطونش گفت
هیونجین:هیچی؟!
با هر قدم که جلوتر می اومد عقب تر میرفتم
ا.ت:هیچ......
حرفم با قفل شدن بازوهاش دور کمرم قطع شد
با چشمهایی گرد شده نگاهش کردم که چشم هاشو ریز کرد و من و به سمت خودش کشید طوری که بدنم به بدنش چسبید
حالا میتونستم گرمای بدنش و حس کنم و این باعث شده بود دمای بدنم بالا بره و به وضوح گونه هام قرمز بشه
با زبونش لباش و تر کرد و صورتش و نزدیکم کرد
با لحن خماری لب زد
هیونجین: تا وقتی میتونی با زبون خوش حقیقت و بگی چرا کارم و سخت میکنی؟
با بهت خاستم حرفی بزنم که با کشیده شدن عکس از توی دستم فاتحه ی خودم خوندم
عکسرو بالا آورد و گفت
هیونجین:فضولی؟!
۱۱.۳k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.