part
part 184
سوزومه: کوچولو منو بیشتر دوست داری یا مامانو
کایا: معلومه مامانشو
سوزومه: ولی حس ششمم اینو نمیگه
با کایا کلی با کوچولی صحبت کردیمو خندیدیم براش اسم های مختلفی انتخاب کردم نگاهم به ساعت افتاد وقت رفتنو نشو میداد
سوزومه: کایا جون من دیگه باید برم
کایا: اوم به این زودی میخوای بری؟
سوزومه: نیم ساعت دیگه شوهرت میاد تنها نمیشی
کایا: اسمشو نیار که از همین الان سردرد گرفت
سوزومه: خدا قوت پهلون
کایا: ممنون
سوزومه: خب دیگه من برم
کایا: وایسا بدرقت کنم
سوزومه: نمیخواد خودم میرم تو بخواب خسته نشی
کایا: هووف باشه
سوزومه: من دیگه رفتم بای بای
کایا: خداحافظ
از خونه کایا اومدم بیرونو رفتم خوابگاه لباسامو عوض کردمو یه دوس گرفتمو یه میکاپ ساده کردمو از خابگاه اومدم بیرون ری منتظرم بود رفتم سوار ماشین شدم
سوزومه: های ددی
ری: های بیبی. بریم؟
سوزومه: لتسگو
توراه
سوزومه: ری تو مجبور نیستی هروز بیای دنبالم یا هر جایی میخوام برم ببری خودت سرت شلوغه منو اینور اونور رسوندن وقت تلف کردنه
ری: دلم بخواد برای بیبیم وقت تلف کنم جرمه؟
سوزومه: وقتتو برای نامزدت تلف کن نه برای من
ری: میدونی اولین دلیلی که گواهینامه گرفتم چیه
سوزومه: این که بتونی هر جایی که دلت میاد خودت بری
ری: نچ
سوزومه: پس چی
ری: بتونم خودم تورو هرجایی که دلت میخواد برسونم و اینکارو هم میکنم حتی بعد از اینکه ازدواج کردی هم اگه شوهرت سرش شلوغ بود من تورو هرجایی که میخوای میرسونم
سوزومه: ممنون ددی
ری: حالا کی میخوای ازدواج کنی
سوزومه: وقتی بچتو بزرگ کردم
ری: دختر تا اون موقع پیر میشی کسی نمیگیرتت
سوزومه: نگران نباش هیچ کسم منو نگیره میام زن دومت میشم
ری: که هر روز وایسو دعوا هاتونو ببینم
سوزومه: ایششش دلتم بخواد
ری: ببخشید که نمیخواد
سوزومه: هه حرفت یادت بمون اونروز که ازم خواهش کردی بیام زنت بشم این حرفتو میزنم به سرت
ری: اونروزی برسه که من بیاو خواستگاریت خودم خودمو زنده بگور میکنم
سوزومه: منم برات خاکارو میریزم
ری: ممنون تو زحمت نکش
سوزومه: اینارو ولش عروسیتون کِیه
ری: هنوز تاریخ دقیقشو معلوم نکردیم ولی تو این ماه میخوایم بگیریم اگه اتفاقی نیفته
سوزومه: عالیه پس منم باید هرچه زودتر لباسامو بخرم
ری: هنوز عجله نکن بزار تاریخ معلوم بشه
سوزومه؛ اوکّی
ری: رسیدیم
سوزومه: نمیای داخل
ری: نه باید برم
سوزومه: اوکی پس خداحافظ
ری: بای
از ماشین پیاده شدمو به رفتن ری نگاه کردم بعد رفتنش رفدم داخل شرکت همه با دیدنم احترام میزاشتنو سلام میکردم به منشی سلام کردمو رفتم سمت دفتر در زدمو وارد دفتر شدم هارو با داخل شدنم سرشو بالا اوردو با لبخند سلام کرد
سوزومه: کوچولو منو بیشتر دوست داری یا مامانو
کایا: معلومه مامانشو
سوزومه: ولی حس ششمم اینو نمیگه
با کایا کلی با کوچولی صحبت کردیمو خندیدیم براش اسم های مختلفی انتخاب کردم نگاهم به ساعت افتاد وقت رفتنو نشو میداد
سوزومه: کایا جون من دیگه باید برم
کایا: اوم به این زودی میخوای بری؟
سوزومه: نیم ساعت دیگه شوهرت میاد تنها نمیشی
کایا: اسمشو نیار که از همین الان سردرد گرفت
سوزومه: خدا قوت پهلون
کایا: ممنون
سوزومه: خب دیگه من برم
کایا: وایسا بدرقت کنم
سوزومه: نمیخواد خودم میرم تو بخواب خسته نشی
کایا: هووف باشه
سوزومه: من دیگه رفتم بای بای
کایا: خداحافظ
از خونه کایا اومدم بیرونو رفتم خوابگاه لباسامو عوض کردمو یه دوس گرفتمو یه میکاپ ساده کردمو از خابگاه اومدم بیرون ری منتظرم بود رفتم سوار ماشین شدم
سوزومه: های ددی
ری: های بیبی. بریم؟
سوزومه: لتسگو
توراه
سوزومه: ری تو مجبور نیستی هروز بیای دنبالم یا هر جایی میخوام برم ببری خودت سرت شلوغه منو اینور اونور رسوندن وقت تلف کردنه
ری: دلم بخواد برای بیبیم وقت تلف کنم جرمه؟
سوزومه: وقتتو برای نامزدت تلف کن نه برای من
ری: میدونی اولین دلیلی که گواهینامه گرفتم چیه
سوزومه: این که بتونی هر جایی که دلت میاد خودت بری
ری: نچ
سوزومه: پس چی
ری: بتونم خودم تورو هرجایی که دلت میخواد برسونم و اینکارو هم میکنم حتی بعد از اینکه ازدواج کردی هم اگه شوهرت سرش شلوغ بود من تورو هرجایی که میخوای میرسونم
سوزومه: ممنون ددی
ری: حالا کی میخوای ازدواج کنی
سوزومه: وقتی بچتو بزرگ کردم
ری: دختر تا اون موقع پیر میشی کسی نمیگیرتت
سوزومه: نگران نباش هیچ کسم منو نگیره میام زن دومت میشم
ری: که هر روز وایسو دعوا هاتونو ببینم
سوزومه: ایششش دلتم بخواد
ری: ببخشید که نمیخواد
سوزومه: هه حرفت یادت بمون اونروز که ازم خواهش کردی بیام زنت بشم این حرفتو میزنم به سرت
ری: اونروزی برسه که من بیاو خواستگاریت خودم خودمو زنده بگور میکنم
سوزومه: منم برات خاکارو میریزم
ری: ممنون تو زحمت نکش
سوزومه: اینارو ولش عروسیتون کِیه
ری: هنوز تاریخ دقیقشو معلوم نکردیم ولی تو این ماه میخوایم بگیریم اگه اتفاقی نیفته
سوزومه: عالیه پس منم باید هرچه زودتر لباسامو بخرم
ری: هنوز عجله نکن بزار تاریخ معلوم بشه
سوزومه؛ اوکّی
ری: رسیدیم
سوزومه: نمیای داخل
ری: نه باید برم
سوزومه: اوکی پس خداحافظ
ری: بای
از ماشین پیاده شدمو به رفتن ری نگاه کردم بعد رفتنش رفدم داخل شرکت همه با دیدنم احترام میزاشتنو سلام میکردم به منشی سلام کردمو رفتم سمت دفتر در زدمو وارد دفتر شدم هارو با داخل شدنم سرشو بالا اوردو با لبخند سلام کرد
- ۳.۳k
- ۱۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط