مافیای من
#مافیای_من
P:52
(ویو هیونجین)
تمام شبو نتونسته بودم بخوابم و مشغول کلنجار رفتن با خودم بودم
توی افکارم غرق بودم که یهو در اتاقم با شتاب باز شدو چان توی چهارچوب در نمایان شد
از روی تخت بلند شدم که درحالی که به نفس نفس افتاده بود گفت
چان: ا.ت.....ا.ت
با آوردن اسم ا.ت با شتاب از روی تخت بلند شدمو نگران گفتم
هیونجین: چی شده؟
درحالی که به چهارچوب در تکیه داده بود گفت
چان: ا.ت توی اتاقش نیست توی عمارت نیست نمیتونیم پیداش کنیم
با این حرفش عصبی کنارش زدم و به سمت اتاق فلیکس رفتم
در اتاقو با ضرب باز کردم که ترسیده از تخت بلند شد
یقه هاشو توی مشتام گرفتم و به دیوار کوبیدمش
با دندون های قفل شده عصبی گفتم
هیون: چیکار کردی عوضی ها؟! چیکار کردی ا.ت کجاست؟!
دستهاشو روی سینه هام گزاشت و به عقب هولم داد
مثل خودم عصبی گفت
فلیکس: چی داری میگی؟! منظورت چیه؟!
اخمامو توی هم کشیدم و متعجب گفتم
هیونجین: یعنی تو ازش خبر نداری؟!
دستهاشو توی موهاش فرو بردو گفت
فلیکس: میگم نمیدونم!!نمیدونم بفهم
اگه فلیکس هم کاری نکرده ا.ت کجاست؟!
با یاد آوری دوربین مخفی هایی که توی عمارت وصله با سرعت از اتاق بیرون اومدم و به سمت اتاق کنترل رفتم
درشو با شتاب باز کردم و سیستم رو وصل کردم و سرعت دوبرابر کردم
بعد از چند دقیقه با دیدن ا.ت که توی حیاط پشتی بود سرعت عادی کردم و تماشا کردم
با دیدن اینکه بادیگارد جدیدم پشت ستون قایم شد و به حرف های بادیگاردم که داشت با گوشی حرف میزد گوش داد
هیچکدوم از بادیگارد ها یا خدمتکار ها حق آوردن مبایل یا هز وسیله ی ارتباطی دیگه رو به اینجا نداشتن اما اون آورده بود
چجوری؟!
با دیدن اینکه ا.ت داره تعقیبش میکنه دوربین رو عوض کردم و سعی کردم متوجه بشم ا.ت کجاست ولی با دیدن اینکه وارد اتاق اطلاعاتم شدن و چند دقیقه بعد ا.ت توی بغل بادیگارد از اونجا بیرون اومد اخم غلیظی کردم
آشفته سرعت و دوبرابر کردم و با دیدن اینکه ا.تو وارد زیر زمین کرد بدنم یخ کرد
با فکر اینکه چیکار کرده با شتاب از اتاق بیرون اومدم که فلیکس روبروم قرار گرفت
فلیکس: متوجه شدی کجاست؟!
بدون توجهبه سوالش کنار زدمش و به سمت زیر زمین رفتم
*زیر زمین*
درو با شتاب باز کردم و با دیدن بادیگارد هایی که هرکدوم یه ور افتاده بودن نگران به سمت اتاق قرمز(همون اتاقی که ا.ت توشه) رفتم
درو با شتاب باز کردم و با دیدن بدن بی جون ا.ت که گوشه ای افتاده بود قلبم برای لحظه ای نزد
پایان پارت ۵۲ 🥵
P:52
(ویو هیونجین)
تمام شبو نتونسته بودم بخوابم و مشغول کلنجار رفتن با خودم بودم
توی افکارم غرق بودم که یهو در اتاقم با شتاب باز شدو چان توی چهارچوب در نمایان شد
از روی تخت بلند شدم که درحالی که به نفس نفس افتاده بود گفت
چان: ا.ت.....ا.ت
با آوردن اسم ا.ت با شتاب از روی تخت بلند شدمو نگران گفتم
هیونجین: چی شده؟
درحالی که به چهارچوب در تکیه داده بود گفت
چان: ا.ت توی اتاقش نیست توی عمارت نیست نمیتونیم پیداش کنیم
با این حرفش عصبی کنارش زدم و به سمت اتاق فلیکس رفتم
در اتاقو با ضرب باز کردم که ترسیده از تخت بلند شد
یقه هاشو توی مشتام گرفتم و به دیوار کوبیدمش
با دندون های قفل شده عصبی گفتم
هیون: چیکار کردی عوضی ها؟! چیکار کردی ا.ت کجاست؟!
دستهاشو روی سینه هام گزاشت و به عقب هولم داد
مثل خودم عصبی گفت
فلیکس: چی داری میگی؟! منظورت چیه؟!
اخمامو توی هم کشیدم و متعجب گفتم
هیونجین: یعنی تو ازش خبر نداری؟!
دستهاشو توی موهاش فرو بردو گفت
فلیکس: میگم نمیدونم!!نمیدونم بفهم
اگه فلیکس هم کاری نکرده ا.ت کجاست؟!
با یاد آوری دوربین مخفی هایی که توی عمارت وصله با سرعت از اتاق بیرون اومدم و به سمت اتاق کنترل رفتم
درشو با شتاب باز کردم و سیستم رو وصل کردم و سرعت دوبرابر کردم
بعد از چند دقیقه با دیدن ا.ت که توی حیاط پشتی بود سرعت عادی کردم و تماشا کردم
با دیدن اینکه بادیگارد جدیدم پشت ستون قایم شد و به حرف های بادیگاردم که داشت با گوشی حرف میزد گوش داد
هیچکدوم از بادیگارد ها یا خدمتکار ها حق آوردن مبایل یا هز وسیله ی ارتباطی دیگه رو به اینجا نداشتن اما اون آورده بود
چجوری؟!
با دیدن اینکه ا.ت داره تعقیبش میکنه دوربین رو عوض کردم و سعی کردم متوجه بشم ا.ت کجاست ولی با دیدن اینکه وارد اتاق اطلاعاتم شدن و چند دقیقه بعد ا.ت توی بغل بادیگارد از اونجا بیرون اومد اخم غلیظی کردم
آشفته سرعت و دوبرابر کردم و با دیدن اینکه ا.تو وارد زیر زمین کرد بدنم یخ کرد
با فکر اینکه چیکار کرده با شتاب از اتاق بیرون اومدم که فلیکس روبروم قرار گرفت
فلیکس: متوجه شدی کجاست؟!
بدون توجهبه سوالش کنار زدمش و به سمت زیر زمین رفتم
*زیر زمین*
درو با شتاب باز کردم و با دیدن بادیگارد هایی که هرکدوم یه ور افتاده بودن نگران به سمت اتاق قرمز(همون اتاقی که ا.ت توشه) رفتم
درو با شتاب باز کردم و با دیدن بدن بی جون ا.ت که گوشه ای افتاده بود قلبم برای لحظه ای نزد
پایان پارت ۵۲ 🥵
۹.۵k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.