مافیای من
#مافیای_من
P:53
(ویو هیونجین)
با سرعت به سمتش رفتمو توی بغلم کشیدمش
بدنش به شدت سرد شده بود و نبضش ضعیف
دستهامو زیر پاهاش انداختم و توی یه حرکت بلندش کردم و با سرعت از اتاق بیرون زدم
با دیدن فلیکس از حرکت ایستادم که گفت
فلیکس: چه اتفاقی برای ا.ت افتاده!؟
کلافه گفتم
هیونجین: بعدا برات توضیح میدم الان حالش خوب نیست دکتر خبر کن
با حرفم سرشو تکون دادو کنار رفت
به سرعت ازش رد شدمو به سمت عمارت رفتم
نفهمیدم چجوری به عمارت رسیدم و سریع درو باز کردم
با دیدنم عضا که آشفته روی مبل نشسته بودت به سمتم اومدن و نگران نگاهم کردن
بدون توجه بهشون کنارشون زدم و به سمت اتاقم رفتم
با وارد شدنم به اتاق ا.تو روی تخت قرار دادم و پتو رو روش کشیدم
عضا بلافاصله پشتم وارد اتاق شدن
سونگیمین که کمی از پزشکی سر در می آورد نزدیک ا.ت شدو سرش که خونی بودو چک کرد
سونگمین: ضربه ی سرش زیاد جدی نیست و چون به نقطه ی حساسش خورده بیهوش شده ولی........
دستهاشو روی صورتش گزاشت و ادامه داد
سونگمین : سرمای بدنش واقعا خطرناکه ....اگه همینجوری پیش بره ممکنه اتفاق بدی بی افته
با حرفش عصبی دستهامو توی موهام فرو کردم و داد زدم
هیون: پس این دکتر لعنتی کجاست؟!
فلیکس وارد اتاق شدو درحالی که نفس نفس میزدم گفت
فلیکس: تو راهه!!
نفسمو کلافه بیرون دادم که با فکری که به سرم زد روبه عضا گفتم
هیون: برین بیرون !!
با حرفم به سمتم برگشتن و گفتن
چان: چی؟!
عصبی داد زدم
هیون: گفتم برین بیرون !!
با حرفم بدون حرف از اتاق خارج شدن
و درو بستن
به سمت ا.ت رفتمو برآید استایل بغلش کردم
امیدوارم اینطوری دمای بدنش بالا تر بره
نظرتون؟
پایان پارت ۵۳🤢
P:53
(ویو هیونجین)
با سرعت به سمتش رفتمو توی بغلم کشیدمش
بدنش به شدت سرد شده بود و نبضش ضعیف
دستهامو زیر پاهاش انداختم و توی یه حرکت بلندش کردم و با سرعت از اتاق بیرون زدم
با دیدن فلیکس از حرکت ایستادم که گفت
فلیکس: چه اتفاقی برای ا.ت افتاده!؟
کلافه گفتم
هیونجین: بعدا برات توضیح میدم الان حالش خوب نیست دکتر خبر کن
با حرفم سرشو تکون دادو کنار رفت
به سرعت ازش رد شدمو به سمت عمارت رفتم
نفهمیدم چجوری به عمارت رسیدم و سریع درو باز کردم
با دیدنم عضا که آشفته روی مبل نشسته بودت به سمتم اومدن و نگران نگاهم کردن
بدون توجه بهشون کنارشون زدم و به سمت اتاقم رفتم
با وارد شدنم به اتاق ا.تو روی تخت قرار دادم و پتو رو روش کشیدم
عضا بلافاصله پشتم وارد اتاق شدن
سونگیمین که کمی از پزشکی سر در می آورد نزدیک ا.ت شدو سرش که خونی بودو چک کرد
سونگمین: ضربه ی سرش زیاد جدی نیست و چون به نقطه ی حساسش خورده بیهوش شده ولی........
دستهاشو روی صورتش گزاشت و ادامه داد
سونگمین : سرمای بدنش واقعا خطرناکه ....اگه همینجوری پیش بره ممکنه اتفاق بدی بی افته
با حرفش عصبی دستهامو توی موهام فرو کردم و داد زدم
هیون: پس این دکتر لعنتی کجاست؟!
فلیکس وارد اتاق شدو درحالی که نفس نفس میزدم گفت
فلیکس: تو راهه!!
نفسمو کلافه بیرون دادم که با فکری که به سرم زد روبه عضا گفتم
هیون: برین بیرون !!
با حرفم به سمتم برگشتن و گفتن
چان: چی؟!
عصبی داد زدم
هیون: گفتم برین بیرون !!
با حرفم بدون حرف از اتاق خارج شدن
و درو بستن
به سمت ا.ت رفتمو برآید استایل بغلش کردم
امیدوارم اینطوری دمای بدنش بالا تر بره
نظرتون؟
پایان پارت ۵۳🤢
۹.۸k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.