فیک تهیونگ پارت۳
پارت ۳
من خیلی دوست داشتم که داروساز شم اما مامان و بابام میگفتن که باید یه سهام دار بشم ،تا پولدار بشم. صبح شده بود بلند شدم ایندفعه پیاده رفتم . انگار عاشق تهیونگ شده بودم اما من باید فقط رو درسم تمرکز کنم رسیدم دم در مدرسه معلوم بود هنوز خیلیا نیومدن همنوجا وایسادم یه نیم ساعت بعد تهیونگ اومد یواش بغلش کردم موهاش خیلی کراش بود داشتیم میرفتیم که دیدم مسخرش میکنن هر چند که من نمیتونم کاری کنم . ...
چند لحضه بعد ...
وسط درس بودیم که یهو یکی در کلاسو زد استاد درو باز کرد وایی نه برادرم لوگان بود لوگان برادر تنی و هم خون من بود که بهم چشم داشت .
لوگان : سلام من برادر لی ا،ت هستم اومدم دنبالش که باهاش صحبت کنم .
دخترای کلاس همشون نگاه برادرم میکردن من ۱۸ سالم بود و اون ۲۵ سال سن داشت اون ۷ سال ازم بزرگتر بود ترسیدم حداقل یک سال شده بود که ندیدمش یواش رفتم بیرون از استرس دستام میلرزید رفتمبیرون که لوگان فوری چسبوندم به دیوار و
من خیلی دوست داشتم که داروساز شم اما مامان و بابام میگفتن که باید یه سهام دار بشم ،تا پولدار بشم. صبح شده بود بلند شدم ایندفعه پیاده رفتم . انگار عاشق تهیونگ شده بودم اما من باید فقط رو درسم تمرکز کنم رسیدم دم در مدرسه معلوم بود هنوز خیلیا نیومدن همنوجا وایسادم یه نیم ساعت بعد تهیونگ اومد یواش بغلش کردم موهاش خیلی کراش بود داشتیم میرفتیم که دیدم مسخرش میکنن هر چند که من نمیتونم کاری کنم . ...
چند لحضه بعد ...
وسط درس بودیم که یهو یکی در کلاسو زد استاد درو باز کرد وایی نه برادرم لوگان بود لوگان برادر تنی و هم خون من بود که بهم چشم داشت .
لوگان : سلام من برادر لی ا،ت هستم اومدم دنبالش که باهاش صحبت کنم .
دخترای کلاس همشون نگاه برادرم میکردن من ۱۸ سالم بود و اون ۲۵ سال سن داشت اون ۷ سال ازم بزرگتر بود ترسیدم حداقل یک سال شده بود که ندیدمش یواش رفتم بیرون از استرس دستام میلرزید رفتمبیرون که لوگان فوری چسبوندم به دیوار و
۳۱.۴k
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.