فیک عشق زیبا پارت 48
فیک عشق زیبا پارت 48
ویو جونکوک
عشقم بعد از صبحانه برو لباسارو جمع کن میریم خونه مون
ویو ات
باشه میریم بعدش بلند شوم و رفتم اوتاق وسایل کانگ دا رو جمع کردم با مادر و پدرو یونجی خداحافظی کردیم و
سوار ماشین شدیم و راه اوفتادیم و رسیدیم خونه پیاده شدیم و
رفتیم تو خونه رفتم اوتاقه کانگ دا خیلی اوتاق خوشگلی بود یه تخته کوچولو هم داشت کانگ دا رو گذاشتم روتختش ورفتم
////////////////////////////////////////
روزه عروسی
ویو ات
صبح زود بلند شدم و لباس جونکوک رو آماده کردم ورفتم کانگ دا رو آماده کردم ودیدم و رفتم یه لباسه خیلی خوشگل پوشیدم
و موهامو باز گذاشتم یه آرایش لایت کردم دیکه آماوه بودم رفتم اوتاق دیدم که هنوز جونکوک خوابه رفتم پتو رو تز صورتش کنار زدم و یه بوسه کوچولو رویه لپش گذاشتم عشقم بیدار نمیشی
دیر میشه ها اونم چشماشو باز کرد و گفت نه به یه شرط بیدار میشم گفتم چه شرطی.. هان... فهمیدم رفتم لبامو گذاشتم رویه لباش بعدش عمیق بوسیدمش بعدش از لباش دل کندم و گفتم الان دیگه پاشو گفت باشه بعدش بلندشد و گونمو خیلی محکم گاز گرفت ایییی دردم گرفت
جونکوک : عشقم خیلی خوردنی شدی دلم میخواد بخورمت اخه مگه میشه از این لبایه خوشگل دل بکنم
ات: ایش برو آماده شو دیر شد
جونکوک:رفتم یه دوش گرفتم لباسامو پوشیدم و آماده شدم
رفتم پایین سوار ماشین شدیم و راه افتادیم رسیدیم رفتم پیشه یونجی و خیلی خوشگل شده بود رویه پیشونیش بوسیدمش گفتم خواهرم لیاقته بهترین هارو داره
ات: یونگی اومد و دسته یونجی روگرفت بعدش رفتن
///////////
دیگه عروسی تموم شده بود همه داشتن میرفتن یونگی دسته یونجی رو گرفت و میرفتن بهشون گفتم خوشبگذره شبو خوب سپری کنید (با خنده)
جونکوک کانگ دا رو آورد و گفت بریم ماهم سوتر ماشین شدیم و راه افتادیم سمته خونه
اسلاید 1 اوتاق خوابه کانگ دا
اسلاید 2 لباس ات
ادامه دارد
ویو جونکوک
عشقم بعد از صبحانه برو لباسارو جمع کن میریم خونه مون
ویو ات
باشه میریم بعدش بلند شوم و رفتم اوتاق وسایل کانگ دا رو جمع کردم با مادر و پدرو یونجی خداحافظی کردیم و
سوار ماشین شدیم و راه اوفتادیم و رسیدیم خونه پیاده شدیم و
رفتیم تو خونه رفتم اوتاقه کانگ دا خیلی اوتاق خوشگلی بود یه تخته کوچولو هم داشت کانگ دا رو گذاشتم روتختش ورفتم
////////////////////////////////////////
روزه عروسی
ویو ات
صبح زود بلند شدم و لباس جونکوک رو آماده کردم ورفتم کانگ دا رو آماده کردم ودیدم و رفتم یه لباسه خیلی خوشگل پوشیدم
و موهامو باز گذاشتم یه آرایش لایت کردم دیکه آماوه بودم رفتم اوتاق دیدم که هنوز جونکوک خوابه رفتم پتو رو تز صورتش کنار زدم و یه بوسه کوچولو رویه لپش گذاشتم عشقم بیدار نمیشی
دیر میشه ها اونم چشماشو باز کرد و گفت نه به یه شرط بیدار میشم گفتم چه شرطی.. هان... فهمیدم رفتم لبامو گذاشتم رویه لباش بعدش عمیق بوسیدمش بعدش از لباش دل کندم و گفتم الان دیگه پاشو گفت باشه بعدش بلندشد و گونمو خیلی محکم گاز گرفت ایییی دردم گرفت
جونکوک : عشقم خیلی خوردنی شدی دلم میخواد بخورمت اخه مگه میشه از این لبایه خوشگل دل بکنم
ات: ایش برو آماده شو دیر شد
جونکوک:رفتم یه دوش گرفتم لباسامو پوشیدم و آماده شدم
رفتم پایین سوار ماشین شدیم و راه افتادیم رسیدیم رفتم پیشه یونجی و خیلی خوشگل شده بود رویه پیشونیش بوسیدمش گفتم خواهرم لیاقته بهترین هارو داره
ات: یونگی اومد و دسته یونجی روگرفت بعدش رفتن
///////////
دیگه عروسی تموم شده بود همه داشتن میرفتن یونگی دسته یونجی رو گرفت و میرفتن بهشون گفتم خوشبگذره شبو خوب سپری کنید (با خنده)
جونکوک کانگ دا رو آورد و گفت بریم ماهم سوتر ماشین شدیم و راه افتادیم سمته خونه
اسلاید 1 اوتاق خوابه کانگ دا
اسلاید 2 لباس ات
ادامه دارد
۹.۳k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.