نه قهرمان
نه قهرمان
پارت ۲۲
جیمین : باورم نمیشه اینقدر عوضی باشند
تهیونگ: منم اصلا به ذهنم خطور نمیکرد
میا : من میخواهم ازشون انتقام بگیرم
نامجون : چطوری ؟
میا : هم ازشون شکایت میکنند و هم یه بلایی سرشون میاروم که تو عمرشون تجربه نکردند
نامجون : میا شکایت کردن خوبه ولی بلا بنظرم سرشون نیار
میا : چی چیو بلایی سرشون نیاورم ها اونا این همه منو زجر دادند اذیت کردند الان هم که فکر میکردند عوض شدند ببین با من چی کار کردند تو خودت بودی میتونستی این حرفو بزنی ها تو مگه میفهمی من چی کشیدم ها اوکی اگر نمیخوای کمک کنی نیا من حاضرم از این گروه برم ولی انتقاممو ازشون بگیرم آدمایی مثل شما یه ادعا دوست میکند همون بهتر که نباشند ( داد و عصبی )
نامجون ( از این حرف میا خیلی ناراحت میشه و بلند میشه و میره تو اتاقش )
کوک : میا واقعا ازت انتظار نداشتم
بچه ها : ما هم
ادمین :
و همه اعضا میروند داخل اتاقشون آنها از این حرف های میا خیلی ناراحت بودند و باورشان نمیشد میا یه همچین آدمی باشه ولی میا این خیلی عصبی بوده و واقعا نمیخواسته این حرفا رو بزنه
ویو نامجون : داخل اتاق روی تخت نشسته بودم که جین اومد داخل اتاق و کنارم نشست و گفت :
هیونگ نبینمت ناراحت باشی
نامجون : ببخشید جین ولی من واقعا دلخورم از میا
جین : درکت میکنم منم حالم مثل توعه نمیخواستم این حرف هارو از میا که این همه سال با هم توی هر شرایطی بودیم بشنوم
ویو نامجون
با این حرف جین یه خورده آرام شدم و سرمو گذاشتم رو شونه اش و میخواستم حرف بزنم که یهو صدای جیغ الا اومد منو جین ترسیده رفتیم پایین دیدم الا توی آشپزخانه و میا روی زمین افتاده و از سرش خون می آید بقیه بچه ها پایین آمدند و با دیدن این صحنه شوکه شدند که شوگا گفت :
چرا وایسادید نگاه میکنید سریع میا رو ببرید داخل اتاق و زنگ مایک بزنید
جیمین : راست میگه بچه ها نمیتونیم همینجوری دست رو دست هم بزاریم
ویو نامجون :
با اینکه از میا دلخور بودم ولی نمیتونستم بزارم بمیره پس سریع میا رو بلند کردیم و کذاشتیمش داخل اتاق و زنگ مایک زدیم و
ادامه دارد ........
شرط ها :
لایک : ۱۳
کامنت هم باشه خوبه
پارت ۲۲
جیمین : باورم نمیشه اینقدر عوضی باشند
تهیونگ: منم اصلا به ذهنم خطور نمیکرد
میا : من میخواهم ازشون انتقام بگیرم
نامجون : چطوری ؟
میا : هم ازشون شکایت میکنند و هم یه بلایی سرشون میاروم که تو عمرشون تجربه نکردند
نامجون : میا شکایت کردن خوبه ولی بلا بنظرم سرشون نیار
میا : چی چیو بلایی سرشون نیاورم ها اونا این همه منو زجر دادند اذیت کردند الان هم که فکر میکردند عوض شدند ببین با من چی کار کردند تو خودت بودی میتونستی این حرفو بزنی ها تو مگه میفهمی من چی کشیدم ها اوکی اگر نمیخوای کمک کنی نیا من حاضرم از این گروه برم ولی انتقاممو ازشون بگیرم آدمایی مثل شما یه ادعا دوست میکند همون بهتر که نباشند ( داد و عصبی )
نامجون ( از این حرف میا خیلی ناراحت میشه و بلند میشه و میره تو اتاقش )
کوک : میا واقعا ازت انتظار نداشتم
بچه ها : ما هم
ادمین :
و همه اعضا میروند داخل اتاقشون آنها از این حرف های میا خیلی ناراحت بودند و باورشان نمیشد میا یه همچین آدمی باشه ولی میا این خیلی عصبی بوده و واقعا نمیخواسته این حرفا رو بزنه
ویو نامجون : داخل اتاق روی تخت نشسته بودم که جین اومد داخل اتاق و کنارم نشست و گفت :
هیونگ نبینمت ناراحت باشی
نامجون : ببخشید جین ولی من واقعا دلخورم از میا
جین : درکت میکنم منم حالم مثل توعه نمیخواستم این حرف هارو از میا که این همه سال با هم توی هر شرایطی بودیم بشنوم
ویو نامجون
با این حرف جین یه خورده آرام شدم و سرمو گذاشتم رو شونه اش و میخواستم حرف بزنم که یهو صدای جیغ الا اومد منو جین ترسیده رفتیم پایین دیدم الا توی آشپزخانه و میا روی زمین افتاده و از سرش خون می آید بقیه بچه ها پایین آمدند و با دیدن این صحنه شوکه شدند که شوگا گفت :
چرا وایسادید نگاه میکنید سریع میا رو ببرید داخل اتاق و زنگ مایک بزنید
جیمین : راست میگه بچه ها نمیتونیم همینجوری دست رو دست هم بزاریم
ویو نامجون :
با اینکه از میا دلخور بودم ولی نمیتونستم بزارم بمیره پس سریع میا رو بلند کردیم و کذاشتیمش داخل اتاق و زنگ مایک زدیم و
ادامه دارد ........
شرط ها :
لایک : ۱۳
کامنت هم باشه خوبه
- ۴.۴k
- ۱۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط